2777
2789

♥️😇💗💐🌱

شب قبل از کلاس اولم یادم میاد که مامانبزرگ و بابابزرگم مهمون ما بودن بابام سرکار بود و مامانم کباب ماهیتابه ای درست کرده بود که خوشمزه ترین غذای دنیا بود. اون شب من با خودم گفتم چون وارد ی عرصه جدید از زندگیم میشم باید روی تختم بخوابم پس روی تختم خوابیدم ولی خوابم نبرد. غرورم اجازه نمی داد برم پیش مامانم و بگم پشیمون شدم و نمیخوام روی تخت بخوابم ولی بالاخره رفتم و با دیدن روشنی سالن خونه دلم باز شد. من خوابیدم و بیدار شدم خودم رو کلاس پنجم دیدم که ی شخصیت جدید شده من خودم نبودم خیلی ساکت و آروم و درسخون شده بودم خیلی تغییر کرده بودم و حتی خونمون ب لطف خدای مهربون به ی جای بهتر منتقل شد. راه مدرسه بهترین راه زندگی من بود راهی ک انگار ب بهشت میرسید خیلی اون خیابون رو دوست دارم خیلیی..  وقتی تایم عصر بودیم و از مدرسه تعطیل میشدیم شب میشد و من این موضوع رو خیلی دوست داشتم.  گذشت من ی شب خوابیدم و بیدار شدم و کلاس هشتم بودم. برای کرونا ب تازگی واکسن پیدا شده بود و مردم واکسینه میشدن.  من موندم و کلی درس نخونده.. دنیا رو سرم خراب شده بود. ب هر سختی بود شروع کردم و تونستم شاگرد اول بشم و نمره های خوبی بگیرم. توی این بین من ب ی کلاس رفتم و اونجا با چند نفر آشنا شدم ک سمپادی بودن و من تمام تلاشم رو کردم که عضو خانواده سمپاد بشم. بیدار شدم کلاس نهم بودم صبح تا شب درس می خوندم بین معلما زبانزد بودم همه ازم تعریف میکردن..آزمون رسید و من تیزهوشان قبول نشدم نمونه قبول شدم.. نمونه نرفتم و رفتم شاهد.. با ورود ب مدرسه شاهد رقیبی برای خودم ندیدم ولی فکر ب عدم قبولی تیرهوشان منو کلی عقب انداخت و باعث افت تحصیلی من شد..  خوابیدم صبح بیدار شدم و دوازدهم بودم..(این داستان ادامه دارد) 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اومدم

هرچقدر هم که گذشتتان آلوده باشد آیندتان هنوز حتی یک لکه هم ندارد💜🌌🌙زندگی هر روزتان را با تکه شکسته های دیروزتان شروع نکنید.!!💚🌱به عقب نگاه نکنید مگر اینکه چشم اندازی زیبا باشد.هرروز یک شروع تازه است.💛⭐هر صبح که از خواب بیدار میشویم،اولین روز از باقی عمرمان است.🌈یکی از بهترین راه ها برای گذشتن از مشکلات گذشته این است..❤️🍃که همه توجه و تمرکزتان را روی کاری جمع کنید که از خودتان در آینده برایش متشکر خواهید بود ! 💙✨

نه بابا حاااالا حاااالا جووونیم

شب قبل از کلاس اولم یادم میاد که مامانبزرگ و بابابزرگم مهمون ما بودن بابام سرکار بود و مامانم کباب ماهیتابه ای درست کرده بود که خوشمزه ترین غذای دنیا بود. اون شب من با خودم گفتم چون وارد ی عرصه جدید از زندگیم میشم باید روی تختم بخوابم پس روی تختم خوابیدم ولی خوابم نبرد. غرورم اجازه نمی داد برم پیش مامانم و بگم پشیمون شدم و نمیخوام روی تخت بخوابم ولی بالاخره رفتم و با دیدن روشنی سالن خونه دلم باز شد. من خوابیدم و بیدار شدم خودم رو کلاس پنجم دیدم که ی شخصیت جدید شده من خودم نبودم خیلی ساکت و آروم و درسخون شده بودم خیلی تغییر کرده بودم و حتی خونمون ب لطف خدای مهربون به ی جای بهتر منتقل شد. راه مدرسه بهترین راه زندگی من بود راهی ک انگار ب بهشت میرسید خیلی اون خیابون رو دوست دارم خیلیی..  وقتی تایم عصر بودیم و از مدرسه تعطیل میشدیم شب میشد و من این موضوع رو خیلی دوست داشتم.  گذشت من ی شب خوابیدم و بیدار شدم و کلاس هشتم بودم. برای کرونا ب تازگی واکسن پیدا شده بود و مردم واکسینه میشدن.  من موندم و کلی درس نخونده.. دنیا رو سرم خراب شده بود. ب هر سختی بود شروع کردم و تونستم شاگرد اول بشم و نمره های خوبی بگیرم. توی این بین من ب ی کلاس رفتم و اونجا با چند نفر آشنا شدم ک سمپادی بودن و من تمام تلاشم رو کردم که عضو خانواده سمپاد بشم. بیدار شدم کلاس نهم بودم صبح تا شب درس می خوندم بین معلما زبانزد بودم همه ازم تعریف میکردن..آزمون رسید و من تیزهوشان قبول نشدم نمونه قبول شدم.. نمونه نرفتم و رفتم شاهد.. با ورود ب مدرسه شاهد رقیبی برای خودم ندیدم ولی فکر ب عدم قبولی تیرهوشان منو کلی عقب انداخت و باعث افت تحصیلی من شد..  خوابیدم صبح بیدار شدم و دوازدهم بودم..(این داستان ادامه دارد) 

س

ل

ا

م😐💔😂

میدونم خزه لازم به یادآوری نیس😐😑

به امید روزی که مردم به همدیگه یاد بدن خودشون رو دوست داشته باشن،نژاد پرستی رو کنار بذارن،به علایق همدیگه احترام بذارن هیچوقت کسی رو ندونسته قضاوت نکنن و یاد بگیرن دل کسی رو نشکنن:)زندگی چه زیبا میشه:)🦋❤

واسه امضات دعاکردم توهم دعاکن مادرشوهرم بمیره 

‎به هیچ وجه ازدواج موجب افزایش خوشبختی نه زن و نه مرد نمیشود.‎ یعنی شما اگر خوشحال و خوشبخت هستید ازدواج هم بکنید خوشحال و خوشبخت هستید.‎اگر خوشحال و خوشبخت نیستید ازدواج هم بکنید خوشحال و خوشبخت نخواهید شد.‎ازدواج دوای هیچ دردی نیست و مشکل گشای هیچ مسئله ای نیست.‎حداکثر این است که تا 3 ماه فرد را در شرایط تازه ای قرار میدهد ولی بعد به حالت قبلیش بر میگردد.زیرا خوشبختی موضوعی درونی است که در نگاه و باور ما وجود دارد و به واسطه ازدواج  و یا بودن با کسی حاصل نمی شود.💛

اومدم

بعد چند سال زندگی سمی امسال تونستم روی پای خودم بایستم و تمومش کنم شنیدم شنیدم شنیدم حرف مردم رو ولی رها کردم هرچیزی که شادی از من وبچم گرفته بود امیدوارم برای همیشه کنار بچم شاد وخوشحال باشم💛

برید کنار منم اومدم 😂 ۷۹ ای هستم 

دست و پا گر بشکند با نسخه درمان میشود/ چشم گریان هم دمی با بوسه خندان میشود/ ای خدا هرگز نبینم بشکند قلب کسی/ دل شکسته باطنش از ریشه ویران میشود....دِل مَرَنجان که زِ هَر دل بخدا راهی هست ....چه زیبا گفته مولانا : تا نباشد امر حق برگی نیفتد از درخت 
امضات فقط😂

😂😂😂😂😂😂وای من الان خوندم

فقط 22 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
پرندگانی که در قفس به دنیا آمده اند….                                    پرواز را یک بیماری میدانند…🕊

دوستای عزیز چه هنر نمایی هایی بلدید؟؟

شب قبل از کلاس اولم یادم میاد که مامانبزرگ و بابابزرگم مهمون ما بودن بابام سرکار بود و مامانم کباب ماهیتابه ای درست کرده بود که خوشمزه ترین غذای دنیا بود. اون شب من با خودم گفتم چون وارد ی عرصه جدید از زندگیم میشم باید روی تختم بخوابم پس روی تختم خوابیدم ولی خوابم نبرد. غرورم اجازه نمی داد برم پیش مامانم و بگم پشیمون شدم و نمیخوام روی تخت بخوابم ولی بالاخره رفتم و با دیدن روشنی سالن خونه دلم باز شد. من خوابیدم و بیدار شدم خودم رو کلاس پنجم دیدم که ی شخصیت جدید شده من خودم نبودم خیلی ساکت و آروم و درسخون شده بودم خیلی تغییر کرده بودم و حتی خونمون ب لطف خدای مهربون به ی جای بهتر منتقل شد. راه مدرسه بهترین راه زندگی من بود راهی ک انگار ب بهشت میرسید خیلی اون خیابون رو دوست دارم خیلیی..  وقتی تایم عصر بودیم و از مدرسه تعطیل میشدیم شب میشد و من این موضوع رو خیلی دوست داشتم.  گذشت من ی شب خوابیدم و بیدار شدم و کلاس هشتم بودم. برای کرونا ب تازگی واکسن پیدا شده بود و مردم واکسینه میشدن.  من موندم و کلی درس نخونده.. دنیا رو سرم خراب شده بود. ب هر سختی بود شروع کردم و تونستم شاگرد اول بشم و نمره های خوبی بگیرم. توی این بین من ب ی کلاس رفتم و اونجا با چند نفر آشنا شدم ک سمپادی بودن و من تمام تلاشم رو کردم که عضو خانواده سمپاد بشم. بیدار شدم کلاس نهم بودم صبح تا شب درس می خوندم بین معلما زبانزد بودم همه ازم تعریف میکردن..آزمون رسید و من تیزهوشان قبول نشدم نمونه قبول شدم.. نمونه نرفتم و رفتم شاهد.. با ورود ب مدرسه شاهد رقیبی برای خودم ندیدم ولی فکر ب عدم قبولی تیرهوشان منو کلی عقب انداخت و باعث افت تحصیلی من شد..  خوابیدم صبح بیدار شدم و دوازدهم بودم..(این داستان ادامه دارد) 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792