ارامش رو ازم گرفته هنوز عقد نکردم هر روز روزی صدبار میگه برو خونه خودت ،تا جایی که یادمه هیچوقت مادرم چشم دیدنه منو نداشت فقط گاهی که مریض میشم برام یه سوپی بپزه ،همیشه سرکوفتم زده همیشه جلو دیگرون خوردم میکرد ،همیشه منو از بقیه خواهرام جدا میدید و به اونا محبت میکرد ولی من همیشه هوا خونوادمو داشتم و کلا خونوادم باهام بد شدن سر همین حرفای خاله زنکی مادرم ،یه زمانی دلم به بابام خوش بود که پشتم بود ولی فهمیدم اونم تسخیر حرفا مادرم شده یه بار تو دعوا حرفیو زد که نباید میزد ،واقعا خیلی تنهام ،شوهرمم پول خونه نداره فعلا همشم میخواد رفت و امد کنه هر کاری میکنم دورش کنم بدتر میشه از چشم اونم دارم میوفتم وقتی شوهرم میخواد بیاد خونمون مادرم هزارتا حرف بارم میکنه که دوماد سرخونه اوردیم کی میری از اینجا و و و وقتی ام شوهرم میاد خونمون دعوامون میشه بسکه روم اثر میزاره حرفا مادرم بعدم مادرم به شوهرم چنان روی خوش نشون میده که اینم فکر میکنه من بدم😔 بارها مادرمو تهدید کردم که بهش میگم دیگه نیا اینجا که پشت سرش اینارو میگی اونم میگه بگو فکر کردی ازش میترسم ولی بازم تحمل میکنم تا شوهرم میاد دورش میتابه و به من هی متلک میندازه میره رو اعصابم که اون رو سگمو ببینه واقعا نمیدونم اینا از عمده یا از نفهمی دیگه بریدم😭😭😭
میشه برام دعا کنید تورو قران قسم دعا کنید زودتر خونه بگیره شوهرم خواهش میکنم🙏🙏🙏 به دعاهاتون ایمان دارم خیر ببینید
