خلاصه
دو هفته بعدش من پشیمون شدم و به مادرشوهرم یه پیام دادم و گفتم سلام مادر تماس گرفتم جواب ندادید دلم براتون تنگ شده و... باور نمیکنید خواهرشوهرم به شوهرم پیام داده بود که غلط کرده پیام داده و چی از جونمون میخواد و... در صورتی که من برا آشتی پیام دادم.
این گذشت و بعدش رفتیم کربلا با شوهرم. دم رفتن زنگ زدم با مادرشوهرم خداحافظی کنم که نه جواب سلامم رو داد نه یک کلمه خداحافظی کرد. دو سه ماه بعده کربلا پاشدیم رفتیم خونشون که آشتی کنیم. پدرشوهرم جواب سلام نداد بی محلی کرد سر سفره ننشست پاشد از خونه رفت بیرون و....
یه ادمای کینه ای هستن یه آدمای کینه ای هستن اون سرش ناپیدا
شوهرم که منو نابود کرد این چند ماه. ولی خداییش لحظه های خیلی خوبم داشتیم. اما تاااا میخواست یکم باهام خوب باشه و خوش رفتاری کنه سریع ننه ش زنگ میزد که آره افسردگی گرفتیم و زنت ما رو له کرد داغون کرد فلان کرد اینا چی بود گفت