2777
2789
عنوان

دومین تاپیک خاطره و زایمان من👼

1969 بازدید | 73 پست

سلام عزیزان دوست داشتم دومین زایمانم رو هم تاپیک کنم.

خرداد ۹۹ بود که موعدم رسید یعنی ۱۰ خرداد ولی چون بعد زایمانم خیلی دقیق نبود اهمیتی ندادم و همون روز اتفاقا دلدرد پریودی هم داشتم و مطمئن بودم که میشم ولی بیش از ده روز گذشت و من همچنان مقاومت میکردم که به بارداری فکر کنم بعد موعدم گه گداری درد تخمدان داشتم که فکر میکردم کیست دارم چون تجربه کیست رو داشتم
کم کم که گذشت احساس کردم یه سری علائم مشکوک دارم 
مثلا وقتی با دخترم که اون موقع ۲۰ ماهش بود و اسب بازی کردم یعنی من اسبش شده بودم 😁 بعدش کمردرد گرفتم که تا قبل اون تجربه نکرده بودم.
و بعد یه روز که خیلی کارکردم واژنم درد گرفت.
اینهارو که کنار هم گذاشتم مشکوک شدم ولی احتمال نمیدادم باردار باشم 

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

۲۴ ام بی بی چک گذاشتم درکمال ناوریم دوتاخط پررنگ افتاد مونده بودم چه واکنشی نشون بدم منی که عاشق بچه بودم و میخواستیم ۲ ۳ ماه بعد از شیر گرفتن دخترم اقدام کنیم یهویی الان باردار شدم حس عجیبی داشتم هرچی که بود ناراحتی نبود بیشتر انگار شوک زده شده بودم
به همسرم که گفتم ایشون هم مثل من شدن و باورشون نمیشد گفتن دوباره فردا تکرار کن
فردا هم بی بی چک گذاشتم ولی باز دوتا خط پررنگ شد
۲۷ خردادروز  سه شنبه  رفتم ازمایشگاه تا اون یه ساعت جواب ازمایش بیاد کلی استرس کشیدم و کلی حس های مبهم توی وجودم ایجاد میشد
جواب ازمایشم مثبت شد خیلی خوشحال شدم بااینکه خداخواسته بود ولی انگار سالها بود که منتظرش بودم خداروشکر کردم تا خونه مامانم برسم به تک تک خواهرام زنگ زدم و خبر سومین بارداریم رو با کلی ذوق و شوق دادم
جمعه ۳۰ ام  بود که به لکه بینی افتادم خیلی ناراحت شدم سعی کردم اروم باشم فردا صبحش رفتم خونه مامانم و دخترم رو گذاشتم اونجا و به مامانم اینا چیزی نگفتم تنهایی توی خیابونها دنبال دکتر زنان گشتم دکتر خودم شنبه نه مطب بود نه بیمارستان مجبور بودم جای جدید برم
دکتر معروفی که میشناختم رفتم منشیش گفت یه ساعت دیگه میاد بعدشم باید کلی صبر میکردم تا نوبت شه طاقت صبر کردن نداشتم استرس توی وجودم بود و نمیدونستم چه اتفاقی قراره سر بچم بیاد.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

همینطور پیاده میرفتم تا یه مطب باز پیدا کنم یه جا درمانگاه پیدا کردم نیم ساعتی صبر کردم اومد و وقتی رفتم داخل فهمیدم ماماست در هرصورت رفتم و سونو نوشت و شیاف داد بهم
منم سریع رفتم بیمارستان  سونو کرد و گفت ۵ هفنه و ۵ روزته (باید تو ۸ هفته میبودم یعنی حدود دو هفته اختلاف این وسط وجود داشت)ساک  و کیسه زرده هست ولی جنین نیست گفتم چه طوره؟ گفت ممکنه سقط بشه.
 دوشنبه رفتم پیش دکترم گفت شیاف مصرف نکن فقط یه هفته استراحت کن چون ممکنه سقط بشه اگر شیاف استفاده کنی فقط جاشو محکم میکنی و کارت به کورتاژ میکشه
منم حدود دو هفته رفتم خونه مادرم و سعی میکردم تا میتونم استراحت کنم.
هرروز سوره حجرات رو میخوندم(برای حفظ و سلامتی حنین خوبه) و چند تا چله سوره و دعا های مختلف برداشتم و به تغدیم رسیدم.
یه ق سویق گندم ویه ق سویق جو با یه ق عسل و با یه لیوان شیر هرروز تقریبا میخوردم.
چون تجربه سقط داشتم سونو مجدد رو زود نرفتم و صبر کردم بعد دوهفته که خونه مادرم بودم رفتم خونه خودم خداروشکر حالم خوب بود و درظاهر هم شکمم یه کوچولو بزرگ شده بود که برای من دلخوش کننده بود.
هفته سوم بعد سونو بود که یه روز جوگیر شدم و دو ونیم کیلو سبزی آش و سه کیلو لوبیاسبز خریدم و همه رو پشت هم پاک کردم و شستم و خرد کردم و بسته بندی کردم بعدش دوباره لک دیدم دوباره استرس گرفتم و به بی مهابا کارکردن خودم حرص میخوردم.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

صبحش رفتم سونو و به لطف خدا معجزه ای دگر تو زندگیم رخ داد صدای قلب هدیه ی خدا رو شنیدم و دکتر سونو گفت ۹ هفته هستی.
خیلی خوشحال شده بودم دیگه سعی میکردم کارهام رو محتاطانه انجام بدم.
هفته ۱۸ بودم که رفتم سونو و اونجا جنسیت بچم معلوم شد و پسر بود.
روزها میگذشت و من به زایمانم نزدیکتر میشدم ارزوم بود که دوباره زایمان طبیعی رو تجربه کنم و از خدا بارها خواستم این فرصت رو دوباره بهم بده.
سونو ۲۹ هفته رفتم گفت جفت خلفیه و بچه بریچ خیلی ناراحت شدم نگران شدم مبادا یه وقت نچرخه و مجبور به سزارین بشم از دکتر و مامایی که کلاسهای زایمان رو پیشش اموزش میدیدم، ورزشهای چرخش جنین رو پرسیدم و کمی انجام میدادم
البته دکترم میگفت میچرخه نگران نباش چون اولین زایمانت طبیعی بود و فاصله زیادی هم نگذشته ازش میچرخه.
هفته ۳۶ بودم که یه روز احساس سردرد کردم نگران شدم یه وقت مسمومیت بارداری نگرفته باشم فرداش رفتم خانه بهداشت فشارم رو گرفتن گفتن ۱۳ برای منی که همیشه ۱۰ یا نهایتا۱۲ بود عددش زیاد بود فرداش رفتم دکتر و گفتم بهش برام ازمایش نوشت و اورژانسی دادم و یه ساعت بعد جوابش اومد جواب رو گرفتم گویا مثبت شده بود دکترم برام ازمایش ۲۴ ساعته نوشت و انجام دادم دوروز بعد جوابش رو بردم و گفت دفع کراتین دارم و هنوز دفع پروتیین ندارم خداروشکر ، 
این چند هفته آخر رو باید مراعات کنم تا فشارم بالا نره که خطرناک میشه.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

هفته ۳۸رفتم سونو که به لطف خدا دیدم بچه چرخیده خیلی خوشحال شده بودم و انگار رو ابرا بودم و جفتمم شده بود قدامی فوندال.
تاریخ زایمانم برای ۲۰ بهمن بود ۸ بهمن بود که برام کار واجبی پیش اومد و باید انجام میدادم دخترم رو خونه خواهرشوهرم گذاشتم و با اسنپ رفتم برگشتنی پیاده اومدم از هفته ۳۶ به بعد تقریبا هرروز پیاده  روی میکردم تا زایمانم راحتتر باشه وقتی اومدم خونه احساس کمر درد ضعیفی کردم ولی اهمیتی ندادم دوروزگذشت و شد جمعه دیدم همچنان کمر درد داشتم با انقباضهای نامنظم سر دخترمم همینطور بودم که زایمان کردم استرس گرفتم چون هفته ۳۸ بودم و هنوز از دکترم نامه نگرفته بودم که هروقت زایمان کردم خودش بیاد بالاسرم 
زنگ زدم همسرم از سرکار اومد و رفتیم بیمارستان دکتر شیفت معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی هرچی اصرار کردم به دکترم زنگ بزنن که بیاد گفتن نه چون نامه نداری نمیشه با همسرم صحبت کردم گفت بریم خونه مامانت تا یکشنبه رو استراحت کن یکشنبه برو مطبش نامه بگیر تو این دوروز خیلی استرس داشتم و همش حواسم به تکونهای بچم بود
یکشنبه شد و با خواهر رفتیم مطب دکترم و وقتی به دکترم گفتم این دوروز رو فقط استراحت کردم تا زایمان نکنم خندید😁 ومعاینه کرد گفت ۴ سانت بازی نامه بهم داد و گفتم باتوپ ورزش کنم گفت اگرامروز ورزش کنی تاشب میزایی میخوای فردا بعد نماز صبح یه ساعت ورزش کن و بعدش ۷ بیا بیمارستان
که منم همینکاررو کردم  بعد مطب رفتم خونمون و خونه مرتب کردم و بعد نماز صبح یکم ورزش کردم و ساعت حدودای ۶ دخترم رو بردیم خونه مادرشوهرم و بعدش رفتیم دنبال خواهرشوهرم و وسط راه همسرم برامون حلیم خرید صبحانه نخورده بودم گشنم بود چشمتون روز بد نبینه حلیم خوردن من همانا وسط زایمان هی تشنه میشدم و تقاضای اب میکردم همانا😅😅

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

حلیم رو خوردیم و ۷ رسیدیم بیمارستان کارهای پذیرش رو انجام دادیم و ۷:۳۰رفتم برای زایمان به خواهرام و خواهر شوهرم سپرده بودم برام سوره انشقاق رو بخونم خدا عمرشون بده خوندن مخصوصا خواهر شوهرم
بهم سرم وصل کردن و معاینه کردن دیدن ۶ سانت باز شدم دکترم اومد و با خوشحالی به پرستارا و ماما تعریف میکرد که من از جمعه استراحت کردم تا زایمان نکنم 
خب همینجور زمان میگذشت و من درد شدید نداشتم دردام خیلی کم بود تا اینکه دیدن اینطوره کیسه ابم رو ساعت حدودای ۱۱:۳۰پاره کردن دقیقا مثل دخترم تا کیسه ابم پاره شد دردام شروع شد هر یه دقیقه یه بار ۳۰ ثانبه من درداشتم ولی به لطف خدا دیگه مثل زایمان دخترم جیغ نمیزدم و موقع دردام همه تلاشم رو میکردم رو توپ بالا پایین بپرم و نفس عمیق بکشم دیگه اخراش سختتر شده بود و معاینه کردن دیدن ۸ سانت شدم تحملم کم شده بود و همش میگفتم منو ببرین اتاق زایمان دکترم میگفت هنوز وقتش نرسیده این وسط هم همش تشنم میشد و هی اب میخوردم.🥴
وقت زور زدن رسید که قسمت سخت زایمان برای من این قسمته بلد نیستم خوب زور بزنم تازه سر پسرم یکم بهتر شدم و حدود یه ربع تواین قسمت گیر کردم تااینکه منو بردن اتاق زایمان اونجا هم ۵ دقیقه بودم و بعدش دیگه زور اخر رو زدم و گفتم یافاطمه زهرا بچم دنیا اومد الحمدلله😍 وقتی پسرم دنیا اومد گفتن ماشاءالله خیلی خوب زایمان کردین.
آخه تو سونو آخر که یه هفته قبلش سونو رفته بودم وزن جنین رو زده بود ۳ کیلو و مثبت منفی ۳۰۰ نهایتا فکر میکردم خیلی بشه ۳.۵ کیلو بشه ولی پسرم با وزن ۴ کیلو ماشاءالله دنیا اومد ساعت ۱۲:۴۵ ظهر ۱۳ بهمن دنیا اومد.
ولی بعدش هنوز درد داشتم و دگترم گفت جفت هنوز تو شکم و باید ماساژ بدم دربیارم بالای شکمم رو ماساژ میداد حدود ۵ دقیقه ماساژ داد تا جفت دراومد و بعدش دوتا قرص زیر زبونی بهم داد و گفت خونریزیت زیاد بود بعدش من لرز گرفتم و اروم نمیشدم دو سه تا پتو انداختن روم و چای خوردم ولی همچنان لرز داشتم دوساعت همونجا منو نگه داشتن تاحالم بهترشه بعدش خداروشکر خوب شدم و بردنم بخش.
عزیزانم ممنونم که خوندین اگر سوالی داشتین من درخدمتم❤

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

خب؟

( متولد ۲۸مهر۱۳۷۹)   (آینده ای میسازم ک گذشته ام جلوش زانو بزنه👦👧👶💫من میتوانم😍😊) الیناخانم متولد 19آبان ۹۵   آقامحمدطاها متولد ۹بهمن ۹۷     آیداخانم متولد11بهمن ۱۴۰۰  بچهای گلم هستن💙❤❤
خداحفظشون کنه نمیتونم بخوبم دلم میگیره فقط برامنم دعاکن خدا ی بچه سالم وصالح بهم بده

ای جانم فدات شم انشاءالله به زودیه زود خدا بهتون نی نی سالم و صالح بده

نمیدونم چه اتفاقی برات افتاده ولی منم بعد از انتظار و یه سقط خدا بهم دوتا بچه داد

از خدا ناامید نشو انشاءالله هرچه زوتر باردار بشی گلم❤

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
منم مثل شما کلی وقته منتظرم از خاطرت گریم گرفت خدا به هرکی منتظره نگاه کنه الهی آمین

انشاءالله عزیزم به زودیه زود خدا بهتون اولاد سالم و صالح بده

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  16 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش