متاهله . میگه زنمو دوست ندارم زندگیمو سیاه کرده سی ساله باهاش دارم زندگی میکنم اما هیچ وقت شاد نبودم . میخوام ازاد باشم رها بشم ولی دلم براش میسوزه نمیتونم جدا بشم به خاطر بچه ها و نمیتونم ازدواج مجدد کنم به خاطر فامیل و دوست و اشنا و .... میگم بتمرگ سرجات زندگی خوب داری ماشین داری زن خوب داری که عاشقته بچه های خوب داری شغل خوب داری دیگه چی میخوایی ؟ میگه میخوام از زندگی با کشی که دوستش دارم لذت ببرم و ارامش داشته باشم من یه اسیرم میخوام زندگی با عشق داشنه باشم اما نمیتونم کاری کنم هیچ کاری باید بسوزم و بسازم ... میگم میخوایی رابطه شرغی پنهانی داشته باشی ؟ میگه اونم نمیتونم !!! چون اصلا نمیتونم بیرون از خونه باشم ........... تلفنش تو خونه رو سایلتنه .. اینترنت تلفنش رو تو خونه قطع میکنه ... نمیتونه برای کاری به جز مربوط به کارهای خونه از خونه خارج بشه .. تحت کنترل همسرشه به طور وحشتناکی اما بازم ادعای میکنه که خسته شده از این زندگی. و جالبه یه مرد تمام عیار و خوب برای خانوادشه ... کار خونه خرید خونه تفریح مسافرت اهل خرج و هر شب مهمانی برو و بیا ............. اما بازم میناله و جالب تر اینه میخواد با من باشه مرتیکه احمق ... نمیدونه صد سال تو زندگی ادم متاهل نمیرم و هیچم حسابش نمیکنم فقط نمیدونم با تمام اینایی که گفتم واقعا فازش چیه ؟؟؟ میگم زنگ نزن تماس نگیر میگه بهم سخت نگیر به وجودت نیاز دارم ولی فقط میتونم ساعات اداری ازاد باشم و تماس داشته باشم !!!!!! ...... من موندم بعضی از مردا چرا اینقدر اشغالن و دنبال چی هستن !!!!