سلام بچه ها منو شوهرم چندماهیه بخاطر مشکلاتی خونه مادرشوهرم میمونیم،چهارشنبه با شوهرم یخورده بحث کردیم و من عصابم خیلی خورد بود وتا صبح نتونستم بخوابم صبحم میخواستم برم باشگاه بخاطر بیحالی نتونستم برم بیشتر عصابم خورد شد، نزدیکای ظهر بود همون روز پنجشنبه من دو ورق قرص خواب داشتم که یکی نبودن ورداشتم از هر کدوم نصف بسته رو خوردم که کلا بخوابمو شبم شوهرم اومد نبینمش
یادمه دوم راهنمایی که فهمیدم چجوری بچه دار میشن، بعد بابام که نماز میخوند با نفرت نگاش میکردم!!! میگفتم خجالتم نمیکشه نمازم میخونه با این کاراش
منم میگرن عصبی داره زمانی که دختر بزرگم شیرخواره بود دکتر یه بسته بهم داد که سردردم کم بشه یدونه اش رو خوردم 3روز خوابیدم نمیفهمیدم کی بچه رو میاره شیر بخوره کی عوضش میکنه انگار تو حالت کما بودم ولی راااحت خوابیدما دیگه همون اولین و اخرین قرص اعصابی بود که خوردم ولی گاهی دلم خواب اون مدلی میخواد
غرض رنجیدن ما بود از دنیا... حاصل شد.......خدایااز سقف اتاقم یاد تو میچکد باران بند بیاید از این خانه می روم🌻
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.