چقدر مثل منی
باورم نمیشه انقدر احساسمون مشترکه
درد منم دقیقا سکوت و همکاری همسرم با خانوادشه
الان حتی دل میسوزونم برای خانوادش کمکشون میکنم و هربار بعدش تنهایی گریه میکنمو خودمو بازخواست میکنم چرا براشون کاری میکنی وقتی انقدر اذیتت میکردن
خیلی عجیبه
زندگی که خانواده ها فکر میکنن خوبه
اقای همسر فکر میکنه خوبه
ولی زنی که تو تنهاییش هربار گریه میکنه و میمیره و زنده میشه از درد و رنجی ک هیچ جوره نمیشه تمومش کرد
خی میگم ببخشم
و میبخشم اما بخشیدن ک فراموش کردن نیست
ادم مگه میشه یادش بره ...
گاهی که خیلی فشار روم میاد مثلا دوماهی یکبار
تو بغل خود شوهرم گریه میکنم و میگم ازشون متنفرم
و هی معذرت خواهی های حال بهم زنشو میشنوم