سلام خانوما. من تقریبا 3 سال ازدواج کردم و بعد ازدواج با همسرم ب مرکز استانمون اومدیم حالا مشکل من اینه هر هفته از شهرستان خانواده و فامیل خودمو همسرم برا تفریح و دکتر میان خونمون طوری ک ب معنای واقعی از اومدن مهمان ب خونمون متنفر شدم ولی روم نمیشه ب کسی چیزی بگم و بگم ک نیان. ما مستاجریم وب زور خرج خودمونو و کرایه قسط میدیم و همه از این موضوع خبر دارن ولی انگاری براشون مهم نیست ط. همه زنگ میزنن از قبل برا اومدن هماهنگ میکنن ک با ی خونواده دیگه با هم نیان. اینم بگم ک دیسک کمر گرفنم انقدی ک مهمون داشتم.حالا بنظر شما چیکار کنم ک نیان؟
رودرواسی رو بذار کنار چندبار بهونه بیار بگو نیستیم وقتی اومدن همه کارارو بذار به عهده خودشون بذار متوجه بشن ازین وضعیت راضی نیستید
ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این میارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیمهای ما به کسی آسیبی نمیزند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگیها که با این توضیح خواستنها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفتهاند
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
حق داری واقعا سخته همون دیسک کمرتو پیش بکش وچندبار تکرار کن که قشنگ روشن بشه براشون منم دیسک کمر دارم والان دوره فیزیوتراپی میرم،بچه هامو میزارم پیش شوهرم تا برمیگردم دلم تو مشتمه که اتفاقی نیفته براشون،خب اونایی که براشون سفره رنگی مینداختم الان کجان کمک حالم باشن
خونواده همسرم اخ ادمو روانی میکنن وقتی م میان سرخود وبی خبر وبی موقع کلی م مهمون با خودشون میارن همش دوساعت باشهر ما فاصله شونه اخ انقدر میمونن تا عاجز میشم
تو این مواقع فقط از خدا صبر بخوا که نچسبونیشون به دیوار😅😅
یه دفعه اومدن نه روز موندن بنده خدا صاحبخو نه م بخانوم ش گفته بود الکی برو در بزن بگو ما خونه به دونفر دادیم نه هفت نفر از اینجا پاشید که مادرشوهرم اینا برن