اول بگم من خونه مادر شوهرم خیلی کم میرم بعد جاریم اینو فهمیده میدونه من نمیرم زیاد.... امشب خونه جاریم دعوت بودیم برگشت به مادر شوهرم گفت بچشو هر روز ببر خونت خوبه شیر خشکم میخوره راحته (بچم ۴ ماهشه )انقد حرصمو در آورد با این حرفش منم گفتم مگه میشه بچه بدون مادرش باشه بعد گفت خب توام برو هر روز
میگم خدا آخه به اون چه دخالت میکنه اخه بگو به تو چه
میگفتی باشه باز اگه موردی هست بگو راحت باش جارو جان
بگو مگه شما هر روز میای 🤔🤔🤔
من بودم میترکوندمش
چقدر وقیح
دقیقا همین به اون چه, مهم نیست حرفاشونو بنداز پشت گوشت، بچه ی وهارماهه رو که نمیدن دست کسی.بچه اگه مامان و باباش جایی رفت باید بره نه اینکه بقیه بیان تنهایی هر روز هر روز ببرنش اینور و اونور. هم که توی تربیت بچه مشکل ایجاد میشه هم اینکه خوب نیست پدر و مادرش دلواپس و نگران میشن.
بگو مگه کسی از تو نظر خواست نخود آش
چقد بعضیا بیخودن بخدا
اولا که جدی نگیر اون کاره ای نیست دوما هروقت حرف این شد بگو من یه ساعتم بدون بچم نمیتونم نفسم میگیره
دیگه خونش نرو
خب نفهم باشن مگه مهمه؟!! یا مگه قراره تو به حرفشون گوش بدی؟! اگه هم چیزی گفت بگو خوشم نمیاد بچمو بدم دست بقیه.خودمم خوشم نمیاد هر روز برم خونه ی بقیه، دلیل نمیشه چون خونه هامون نزدیک هم هست هر روز خونه ی همدیگه باشیم.بچم هم هر حالا رفتم همونجا همراه خودم میبرمش تنهایی جایی نمیفرستمش.
تو هم سبک زندگیه خودتو داری،قطعا هم توانایی مدریت زندگیت رو داری.
از تو بزرگتره؟
