امشب با همسرم نشستە بودیم کە هوس شرب الکل کرد منم گفتم کە بزار باهاش بخورم نرە با دوستاش ،دو تا استکان خیییلی کوچیک و کم برای الین بار خوردم حالا بشدت حالم بدە ضربان قلب خیلی بالایی دارم اول بدنم داغ شدە بود الان لرز دارم دو ساعتە خوب نشدم سرم داغ شدە چون خودمم مبتلا بە پانیک هستم این ترسمو از مرگ تشدید میکنە فک میکنم هر ان ممکنە بمیرم چیکار باید بکنم
محله ما یک رفتگر دارد،صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم میکندو من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم ،حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود....همسایهطبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است ،گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی میکنمو او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کندبه شخصهاگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم ، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر ، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد#کتاب چند کلام ساده