2777
2789
عنوان

زایمان کردم.....

768 بازدید | 53 پست

زایمان کردم 12 روزه مادرشوهرم خونمونه یه ساعتم نخوابیدم هرروز زنگ میزنه دختراش ناهار شام خونمون خسته شدم اعصابم داغونه طبقه پایین پدرم زندگی میکنم خانواده خودم نتونسن بیان بچموببیند اصلا مادرشوهرم نمیزاره همش بچه بغلشه زمین نمیزاره کلافه شدم میخوام بهش بگم میخوام برم بالا پیش خانوادام ده روز هم اونجا بمونم مادرم نمیزاره میگه بی احترامی میشه مهمونه بلاخره میخواد بره تا اخر بهمن میخواد بمونه خونمون توی یه اتاق زندانی شدم، شدم عین مهمون اون صاحب خونه هرکی میاد خونمون زودی کادو هامو میشماره اتاقم کشوهاشو نشون میده همش گیر داده بلدنیستی بچه نگه داری میاد ب زور سینه منومیگیره میزاره دهن بچه هی الکی اب قند بهش میده بنظرتون به شوهرم بگم بهش بگه میخوام برم خونه مامانم یا خودم بگم

خدا جونم ممنونم ازت یکبار دیگه حضورتو توی زندگیم احساس کردم شکرت هزاران بار شکرت که نی نی گذاشتی تو دلم🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳❤️

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

از این دوران و کمک استفاده کن

حسابی استراحت کن و بخواب

دست تنها بشی خیلی اذیت میشی

پس وقتایی که بچت خوابه

بزارش پیش مادر شوهرت و برو بخواب

دوش ابگرم بگیر

یکم پیاده روی کن


مادر شوهر منم یه ماه خونه ی ما بود من خونه ی مامانم دیدم تا نیام نمیره برگشتم خونه م دو سه روزه دیگه اعصابم و خراب کرد به شوهرم گفتم یا جای منه یا ننه ت راهی شد رفت

کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه...

وای خدای من چه رایط سختی😭😭😭

اونوقت خودشم آشپزی میکنه یا جمع و جور کنه

آخه گفتنت هم بستگی به اخلاق شوهرت داره هم به طرز گفتن خودت

به بهترین شکل ممکن بهش بگو

بترس از آن که در دنیا ندارد جز خدا یاری که نابودت کند آهش اگر قلبش به درد آری

از دست این بی فکرها 

منم زایمان کردم مادرشوهرم و دخترش ک متاهله با خانواده ساک بستن اومدن موندن خونمون با اینکه همسایه ایم خونشون نمیرفتن مادرمم پیشم بود یعنی ی کلمه هم با مامانم نتونستم حرف بزنم یا راحت باشم 

تصمیم گرفتم برم خونه مادرم هر روز از ساعت ظهر میومدن خونه مادرم تا ۶ عصر 😬😬 دست بردار نبودن

جان مادر بعد از ۴ سال انتظار آمدی 😍خداوندا به کدامین ثواب مرا لایق زیباترین احساس،بزرگترین نعمت و با شکوه ترین لحظات دانستنی.... خداوندا بگذار در این احساس زیبا بمانم ،بگذار شاهد تولد دوباره خویش باشم ....بگذار آرام باشم ...ب کدامین ثواب مرا اینگونه عاشق کردی ...فاش میگویم این حس را تاکنون لمس نکرده بودم ...اینگونه عاشقی  کردن را خودت ب من آموختی...احساس خودت ب تمام بنده هایت ...آری حس مادری ام را میگویم 

وای خدا همه اینا یه طرف اینکه میاد می.می تونو  میذاره تو دهن بچه یه طرف چطور همچین چیزی ممکنه یعنی آدم با عروس یه خانواده شدن دیگه اختیار بدن خودشم نداره؟ 

 زندگی به سان رودخانه ای است که هرگز نمیتوان به آب رفته دوبار دست زد جریان آبی که از مقابلت گذشت غیر قابل بازگشت است قدر لحظات زندگیت را بدان....۰ ***معنی پرفایلم=روخِنِه: در گویش مازندرانی به معنی رودخانه است ***
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792