شوهرم هیچ وقت اینجور حرف نمی زد جدیدا کنار پسرم میشینه میگه اگه خوهستی زن بگیری باید یه سال نامزد باشی مثلا بری پارک باهاش.کافه بری و.....تا خوب بشناسیش منم همش فکر میکنم به دلش مونده احساس بدی دام هرچند تا من بهش گلایه کردم گفت ما فرق داریم کلی میگم ولی خیلی وقتا شده که تنهایی بدون بچه رفتیم همش میگفت الان فکر میکنن دوست دختر وپسریم کلا دوست داره اینجور فکرکنن احساس میکنم الان تازه فهمیده چرا هینکارا رو نکرد همش میترسم
مگه با هم پارک نرفتید؟
تیک اخرش رو نفهمیدم
منظورش اینه ک با شناخت و علاقه ازدواج کن حرف بدی نمیزنه
خب الان برید بگردید
من کار با کل مفهوم حرفش ندارم.میگم من همش فکر میکنم خودش پشیمونه.اخه یه چیزی گفت به پسرم.که منو به شک انداخت.گفت باید روابط اجتماعیشو بسنجی تا وقتی میری بیرون باهاش حرص نخوری.بعد اینکه همیشه تو بیرون رفتن به من امرونهی میکنه که زیاد سرتو اینور انور نچرخون.یا هینکه به چشم فروشنده خیره نشوو......
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
