دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم🖤
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم🖤
عطر آوردم بر سر و بر سینه
فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم🖤
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم🖤
گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز🖤
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز🖤