سلام
ما امشب واسه روز مادر کیک و کادو آوردیم جشن گرفتیم که هم سوپرایز بشه هم یکشنبه همه سرکارن و خسته
جاریم یه ماهه زایمان کرده ما همه یه بار دیدمش و پدر شوهرم اصلا ندیده. جاریم با ماها رابطه خوبی نداره و کلا بی ادبه. امشب بهشون زنگ زدیم که حتما بیاین یه خاطر دل مادر شوهرم و خوشحالش کنید گفتن حالا ببینیم چی میشه ماهم خوشحال . شام رو من خونه خودم درست کردم و آوردم سهم اونارو هم درست کردم. حالا هرچی منتظر شدیم نیومدن زنگ زدم برادر شوهرم گفت خبر میدم. خواهر شوهرم بعد به ساعت زنگ زد جاریم جواب داد گفت نمیایم .
مادر شوهرمم اینقدر گریه کرد کلا ن کیک روبرید ن شام خورد هممونم گریه افتادیم و پدر شوهرمم با مادر شوهرم بحثش شد که چرا گریه میکنیی؟؟
کلا همه دپرس و داغون شدیم . بچه ها لباس مجلسی پوشیذه بودن همه ساکت نشستن مارو نگاه میکردن