عزیزان من رشتم آزمایشگاهه هنوزکارنمیکنم یبار توخواب دیدم
توآزمایشگاه کارمیکنم بعد چنتا پله رورفتم بالا(پله هاهمونجا بودن) بعدیجای پرنور وحوض بود یه پسررودیدم سفیدپوشیده بود احساس کردم خییییلی دوسش دارم بعدیه زن هم اونطرف بودسفیدپوشیده بود این پسره بهم یه انگشتر خیلی بزرگ داد ستگش شبیه عقیق بود انداختم تو انگشتم بعد گف اون زنه مامانمه منم باهاش میرم دستشوگرف و رفت احساس کردم مامانش مرده بود
بعدکه بیدارشدم یه حس خیییییلی خوبی داشتم