سلام دوستان.من27 سالمه و پوستم مقداری شل شده دیگه مثل قبل خشگل نیست.میخام قرص یا کپسولل کلاژن استفاده کنم.تعریف اولترا کلاژن شنیدت بودم که متاسفانه پیدا نیمشه دیگه..شما چی.پیشنهاد میدید..نتیجه ای گرفتید از این قرص و کپسولها؟؟
دیرگاهیست که عید ز روزهای دگر زهر تر است...صبر کن سهراب!...گفته بودی قایقی خواهی ساخت...قایقت جا دارد؟...من هم از خاک غریب خواهم رفت....پشت این شهر فقط تنهاییست..... با استکانی چای هم میشود مست شد ، اگر او که باید باشد...
لااااایک نکن مهربون... یه روز یه نفر وارد زندگیم میشه که خیلی پاک و زلال مثل آب چشمه. تا حالا شنیدی صدای چشمه رو ؟ کنار دریا، قدم زدی؟ نسیم خنک رو توی گرما ، حس کردی؟ توی هوای سرد، شیر گرم خوردی؟ به شبای برفی زمستون، نگاه کردی؟ اهنگ مورد علاقت،که اسمشو نمیدونستی، پیدا کردی؟ امیدوارم یه روز برفی، یه نفر بیاد ، در خونه رو بزنه، بگه من اومدم، و اونقدرررر محکم بغلم کنه که تکه های شکسته ی قلبم، سر جاش قرار بگیره.حس کنم خودمو پیدا کردم . یه نفر که جبران می کنه تمام سالها و روزایی که از دیگران تمنای محبت داشتم. یه نفر که معجزه زیبای الهی از طرف خدای مهربونم باشه ، یه فرشته ی نجات که وقتی می خوابه،خواب رو از چشمام میگیره و محو نگاه قشنگش میشم.حرف که میزنه، بهترین شنونده میشم.وقتی به حرفام گوش میده، قشنگترین حرفا رو میگم. و وقتی کنارم نیست، منتظر اومدنش میشم.دلم میخواد باشی تا زندگی کنم و هر لحظه بگم : خدایا شکرت ، من عاشق زندگی هستم
دیرگاهیست که عید ز روزهای دگر زهر تر است...صبر کن سهراب!...گفته بودی قایقی خواهی ساخت...قایقت جا دارد؟...من هم از خاک غریب خواهم رفت....پشت این شهر فقط تنهاییست..... با استکانی چای هم میشود مست شد ، اگر او که باید باشد...
هیچکس از قرص کلاژن استفاده نکرده که نتیجه گرفته باشه؟؟لطفا راهنمایی کنید
دیرگاهیست که عید ز روزهای دگر زهر تر است...صبر کن سهراب!...گفته بودی قایقی خواهی ساخت...قایقت جا دارد؟...من هم از خاک غریب خواهم رفت....پشت این شهر فقط تنهاییست..... با استکانی چای هم میشود مست شد ، اگر او که باید باشد...
دیرگاهیست که عید ز روزهای دگر زهر تر است...صبر کن سهراب!...گفته بودی قایقی خواهی ساخت...قایقت جا دارد؟...من هم از خاک غریب خواهم رفت....پشت این شهر فقط تنهاییست..... با استکانی چای هم میشود مست شد ، اگر او که باید باشد...
دیرگاهیست که عید ز روزهای دگر زهر تر است...صبر کن سهراب!...گفته بودی قایقی خواهی ساخت...قایقت جا دارد؟...من هم از خاک غریب خواهم رفت....پشت این شهر فقط تنهاییست..... با استکانی چای هم میشود مست شد ، اگر او که باید باشد...
دیرگاهیست که عید ز روزهای دگر زهر تر است...صبر کن سهراب!...گفته بودی قایقی خواهی ساخت...قایقت جا دارد؟...من هم از خاک غریب خواهم رفت....پشت این شهر فقط تنهاییست..... با استکانی چای هم میشود مست شد ، اگر او که باید باشد...