سلام من ۳ ساله که از خانواده ام دورم به خاطر کار همسرم و یه بچه یک ساله دارم شغل همسرم شیفتی هست (شیفت بعدازظهر ها خیلی احساس تنهایی میکنیم با بچه ام میخوایم دیوونه بشیم شیفت های شب هم میترسم نمیخوابم تا وقتی که از شدت خستگی خوابم ببره شاید نزدیک های صبح ......
روزا یه سر میریم بیرون ولی اصلا فایده نداره دوستی که باهم صمیمی باشیم هم ندارم اگر برگردم کنار خانوادم همسرم کار درست و حسابی نداره معلوم نیست کار داشته باشه یه روز بره یه روز نره یا هم یه هفته دوهفته ازمون دور باشه تو دوراهی سختی گیر افتادم اینجا خییییییییییییلی احساس تنهایی میکنم و فکر کنم نزدیکم به افسردگی از یه ور هم بچه ام نیاز به هم بازی داره ولی کار همسرم خوبه همش دلم پیش خانوادمه زود به زود هم نمیشه بریم شرایطش نیست خیلی دلم گرفته نمیدونم چیکار کنم خودمو با کار های هنری و کلاس هم مشغول کردم ولی فایده نداره ..........دلم با اینجا نیست به خدا احساس میکنم شکسته شدم ۲۳ سالمه 😭😭😭😭😭😭 اگر هم برم کار همسرم معلوم نیست ولی خانوادم پیشم هستن کاش از اول نیومده بودم البته بگم همسرم هم میگه به هیچ عنوان تا همیشه اینجا نمیمونیم ولی از یه طرفی هم اصلا به فکر شغل دیگه ای نیست و دوتایی رفت و آمدمون شده صفر بدون یه دونه دوست............. دیگه انگیزه ندارم حتی به خودم و لباس هام هم نمیرسم .....