خونه پدرم سالهای دهه ۸۰ تا نیمه ی۹۰
۶ صبح بابام داد میزد آآآتی پاشو حلیم خریدم با بربری بدووو
میخوردم طبق روتین جمعه ها اتاقمو تمیز میکردم بدو بدو پله ها رو دستمال میکشیدم تند تند دسشویی رو میشستم عجله داشتم تا ده تموم شه برم با داداش کوچیکم بشینم پای فیتیله
دم ظهرم پدرم هیزم روشن میکرد تا کباب های معروفشو ردیف کنه مادرم برنج کته میذاشت زیتون پرورده درست میکرد اوووف از عطر سبزی های محلیش خوردن تا خرخره و خواب ظهر و هوای نمور شمال و بوی نم خاک