همه چی. خوب بود رفتم وضو بگیرم دیدم خونریزی کردم دکتر گفت بچه ام دیگه ضربان نداره شهرمون کوچیک بود هشت ساعت راه اومدیم تابرم یه دکتر خوب. هیچکس باهام نیومد فقط. من وشوهرم اینجا هم گفت مرده
خیلی مراقب بودم چرا مرد
نمیدونم
فقط میدونم خیلی احساس تنهایی میکنم
خیلی باهاش رویا ساخته بودم
همش تموم شد
دلم بدجوری گرفته
چجوری اروم شم