نه والا خواهر ۹ سال میشناختیم همدیگه رو ، یه بار به ذهنمم خطور نکرد ک حتی بهم فکر کنه🤦🏻♀️بسکه مغرور بود ، ولی نه به خودم نگفت بنده خدا ترسیده بود بگه چون من بیرون از خونه و محیط اجتماعی انقد خشک برخورد میکنم طرف کلا جرات نمیکنه چیزی بگه دیگه این شد که با داداشش به بهانه پرونده زمین رفته بودن دفتر وکالت بابام 😁بعد اون اومد به ما گفت فلانی فلان درخواستیو داشته و اینا...
تیپیکال من اون لحظه: عوااااا همون فلانی ک فلانه فلانه فلانه؟؟
و همانا نگاهای سنگین والدین ک تو از کجا میدونی اینارو؟
نمیدونستن نامحسوس عین اون ۹ سال روش کراش بودم🤦🏻♀️😂واسه همینم میرفتم گالریش اصن ، از روز افتتاحیه مشتریشششش بودم تا همین الان
یادش بخیر😁😍