آمپول سینال اف صفحه 3 | تبادل نظر نی نی سایت

مدیر استارتر

عضویت: 1400/05/01

تعداد پست: 124

نگران نباش مرتب اقدام کن و بسپار به خدا، انشاءالله که همین ماه باردارمیشی

انشالله مرسی اقدام ی شب درمیون داریم

1400/10/02

|

17:46

تررررمه

عضویت: 1397/04/23

تعداد پست: 2004

وای چقدر. خوشالم ک این خبر را می‌شنوم شما هم باامپول باردار شدین ؟

نه جانم گفتم که این ماه فقط لتروزول خورده بودم

1400/10/02

|

17:47

eliopera

عضویت: 1399/10/14

تعداد پست: 1832

خب پس برو دیگ معطل چی هستی 😑

😂😂👌

دوست عزیز وقتی نظرت با من کاملا مخالفه لازم نیست پاچه من را بگیری عزیزم فقط بگو مخالفم منم برا اینکه شما از شوهر خود و یا هرکس دیگری ناراحتی میذارم پای کمبود های زندگیت و جوابتو نمیدم تشکرررر😂♥️

1400/10/02

|

17:47

faryasi

عضویت: 1398/09/02

تعداد پست: 3955

عززیزم امیدوار باش..منم با این آمپول نینیم ۱ ماه دیگه میاد بغلم🥰

💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم

1400/10/02

|

17:49

مدیر استارتر

عضویت: 1400/05/01

تعداد پست: 124

😂😂👌

برو حتما جوابشو بیارتا منم امید پیدا کنم

1400/10/02

|

17:50

مدیر استارتر

عضویت: 1400/05/01

تعداد پست: 124

خیلی دوس دارم نگران نباشم و استرس نداشته باشم ولی انگار نمیتونم هعی میرم ت نت سرچ میکنم

1400/10/02

|

17:51

eliopera

عضویت: 1399/10/14

تعداد پست: 1832

[QUOTE=219939315]برو حتما جوابشو بیارتا منم امید پیدا کنم[/QUOTE

حتمااا

دوست عزیز وقتی نظرت با من کاملا مخالفه لازم نیست پاچه من را بگیری عزیزم فقط بگو مخالفم منم برا اینکه شما از شوهر خود و یا هرکس دیگری ناراحتی میذارم پای کمبود های زندگیت و جوابتو نمیدم تشکرررر😂♥️

1400/10/02

|

17:51

مدیر استارتر

عضویت: 1400/05/01

تعداد پست: 124

عززیزم امیدوار باش..منم با این آمپول نینیم ۱ ماه دیگه میاد بغلم🥰

وای جدا خداراشک

میش بیشتر توضیح بدی

1400/10/02

|

17:53

faryasi

عضویت: 1398/09/02

تعداد پست: 3955

وای جدا خداراشک میش بیشتر توضیح بدی

عزیزم تاپیکم هس ..درمورد آمپول و اینا ..کامل بخون سوالی داشتی در خدمتم

💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم

1400/10/02

|

17:54

مدیر استارتر

عضویت: 1400/05/01

تعداد پست: 124

عزیزم تاپیکم هس ..درمورد آمپول و اینا ..کامل بخون سوالی داشتی در خدمتم

چشم حتما

نی نیت چیع چند بار اقدام داشتی بعد آمپول

توروخدا همی الان برا منم دعا کن من خیلی ریلکسم ولی این ی مورد اصلا صبور نیسدم نمی‌دونم دست خودم نیست داعم بهش فک میکنم

1400/10/02

|

17:56

faryasi

عضویت: 1398/09/02

تعداد پست: 3955

چشم حتما نی نیت چیع چند بار اقدام داشتی بعد آمپول توروخدا همی الان برا منم دعا کن من خ ...

نینیم پسره..من روز ۷ و ۹ آمپول زدم از روز ۳ پری لتروزول خوردم..روز ۱۲ فولی ۱۷ داشتم یدونه یدونه ام شده بود کیست..روز ۱۳ آزادسازی بم داد دوتا..گفت دوسه شب تا تخمک گذاریت هرشب اقدام کن بعد تا موعد پریودیت یشب درمیون..

💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم

1400/10/02

|

17:58

مدیر استارتر

عضویت: 1400/05/01

تعداد پست: 124

نینیم پسره..من روز ۷ و ۹ آمپول زدم از روز ۳ پری لتروزول خوردم..روز ۱۲ فولی ۱۷ داشتم یدونه یدونه ام ش ...

دقیقا منم عین تو ولی روز ۱۲ی فولی ۱۸داشدم بعد همون روز دوتا آمپول آزادسازی داد و بعدش گف دوشب پشت سر هم بعد ازامپول اقدام داشته باش و ی هفته ی شب در میون ۱۶,روز دیگ تست بده دیگ امید ب خدا

1400/10/02

|

18:02