رفقا سلام
عاقا ما یه رفیق فاب داشتیم ک یه خواستگار داشت و خانوادش مخالف بودن و پنج سال این دو تا تلاش میکردن ک بهم برسن پسره این اواخر دنبال کارای خونش بود ک بیان و اینبار خانواده رو راضی کنن و ازدواج
که متوجه شدیم رفیق جان مدتیه با یکی دیگه رل زده و میخوان نامزد بشن هیچی دیگه اون پسر اولی با قلبی شکسته کشید کنار و دوستمون با پسر دومی ازدواج کرد از قضا این پسر دومی خواستگار قبلی منه بیچاره بوده و دوسالم علافم بود ولی به هر بدبختی بود رفت
حالا مشکل اصلی اینجاس ک من بخاطر اینکه اون پسر اولیو قالش گذاشت و لاشی بازی در اورد و به من انقد دروغ گفت باهاش یکم سرد شدم الان چپ و راست میده ب مادرنامزدش میگه فلانی(من) هی هر روز بهم میگه من نامزدتو دوست داشتم خیلی وقت با هم دوست بودیم و تو اومدی افتادی وسط زندگی من بعد اون مادر نامزده هم به دوستام گفته برید بهش بگید چرا دست از زندگی پسرم بر نمیداری و چرا اعصاب عروسمو بهم ریختی
در صورتی ک من روحمم از این ماجرا ها خبر نداشته و پسرشم از نزدیک ندیدم و اینا همه ساخته ذهن رفیقم بوده الان من باید چه واکنشی نشون بدم خداایی؟😅