بفرماییداینجاعزیزان باهم بیشتر دوست باشیم دردودل کنیم تجربه هامونو دراختیار هم بذاریم وحرفامونوبزنیم ❉❉❉❉❉❉❉❉❉❉❉❉ فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم ، با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی.... از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم ، خسته و عصبانی نشو یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
فاطمه ..................................................................... 
طناز شادی جون .................................................................................... 
باران بهار جان ......................................................................... 
ارمینای رهاجان ................................................................................. 
اریای منیژ --------------------------------------------------------------------- 
الینا مهسا ------------------------------------------ 
گل پسر ثنا ============================= 
محمدصدرای پارادایس ----------------------------------------- 
سبحان مریم --------------------------------------------- 
پارسای فاطمه =========================== 
اروین هستی
فاطمه زهرا .......................---------------------------- 
باران بهار- ----------------------------------------------------- 
ارمینای رها ------------------------------------------------------- 
اریای منیز ------------------------------------------------------- 
الینا وامیر حسین ============================ 
طناز ---------------------------------------------------- 
گل پسرثنا ================================ 
محمدصدرا پارادایس ---------------------------------------- 
مهراد زهرا ========================== سبحان مریم ======================== 
پارسا فاطمه ------------------------------------- 
النا گلشن ======================== 
اروین هستی
.jpg?width=600&quality=65&crop&bgcolor=white&autorotate=true)
.jpg?width=600&quality=65&crop&bgcolor=white&autorotate=true)
.jpg?width=600&quality=65&crop&bgcolor=white&autorotate=true)
94.5.25 بافاطمه تو خونه تنهاییم با می می بازی میکنه امروز خیلی شیر خورده همش داشته میخورده با با دا دا ممه دش ببه میگه کلا همه چیو بابا صدا میکنه دنبال ابوالفضلم گریه میکنه سبحانو خیلی دوست داره بوس کردن یادش رفته میره میزنه به یخچال اشاره میکنه چیزی بخواد عاشق هلو هندونه واب بازیه نی نیشو دوست داره خاله فاطیم همینطور جدیدا ترسو شده خوشم نمیاد بترسه حرفمم گوش میده میگم نکن نزن نمیکنه جیزه احتیاط میکنه غذاخوردنش خیلی بده کم خوراکه
امروز 28اردیبهشته فاطمه بغلم خوابه سبحانم کنارش ماشاله دیگه کامل راه میره خیلی جدیدا لاغر وسبک و ضعیف شده متاسفانا هیچیم نمیخوره رواعصابمه کلا ...با دهنش ثدا درمیاره اب دهنشو کف کفی میکنه دالی بازی میکنه تحرکش بالا رفته هممونو میشناسه عاشق داداششه تاب بازی دوست داره سرسره بازیم دوست داره خودم میبرم بالا میارم پایین عاشق چادربازیه ..تو غذاهام حلیم و سوپ دوست داره با ماست نون خالیم میخوره کلا کم خوراکه ومیوه هم ا دلت بخواد
94/2/4 فاطمه شروع به قدم برداشتن کرد البته باکمک دیگه الان که 13م هست بدون کمک دستاشو دل میکنه 5-6قدم برمیداره خودشم کلی ذوق میکنه دندون پایین 4عدد بالا 2عدد با جوجه اردک بازی میکنه کلید دستشویی رو خودش روشن میکنه بعد میگه د د یعنی خودشو تشویق میکنه دالی میکنه خیلی خوشم میاددد
28 بهمن 94 روزها پشت سر هم میگذره بچه ها بزرگ میشن حیف این روزها فاطمه اوضاع غذاخوردنش بهترشده خداروشکر شلوغ میکنه بعضی حرفارو متوجه میشه گوش میکنه ولی خیلی حرف نمیزنه ی کم نگرانشم با سبحان ارتباط برقرار میکنه و دوست شده ولی دست بزن داره خوشم نمیاد نترسه با جوجه بازی میکنه
فعلا 8تا دندون داره تیش پایینم داره درمیاد غذاخوریش خیلی تعریفی نداره قدشم 84وزن 10700خداروشکر ولی بیشتر بود بهتر بودموهاشم خیلی کمه ضعیف هم هست میره زیرفرش پتو بازی میکنه حال میکنه با جای شربتش با کلید با جاروبرقی وگوشکوب
امروز 6مهره فاطمه مارو کامل میشناسه به سلحان دادا میگه با دهنش صدا درمیاره دستاشو تکون میده میرقصه به ابوالفضل ماما میگه به منم بابا عاشق اناره وحلیم چیزارو پرت میکنه زورگوهست تاحدی باممه بازی میکنه میوه دوست داره حرف گوش میکنه میگم ببر بده میده میبره دوست داره کمکم کنه البته فعلنااااعاشق حمامه وقتی میره خودش میخواد از ذوقش لباسشو دراره بیاد تو حمام کشک دوست داره خط خطی میکنه نی نی دوست داره انگشتشو میگیره ناز میکنه بوس میکنه خدا بهم ناخواسته ی دوقلو بده ان شالله
الان فاطمه بغلمه 2.2.94 داره شیر میخوره شام تقریبا هیچی نخورد فقط کمی بهش موز دادم با 2تا بادام همین نمیدونم چشه دیروز برای اولین بار بدون کمک خودش بلند شد واساد دو سه بار امروز ندیدم دا لی میکنه به میگه با جوجه اردک کلی بازی کرد بع بع میگه ده میکنه از تخت خودش خم میشه سینه هیز عقب عقب میره میاد پایین خیلی جالبه این حرکت خاص خودشه فقط میاد تکیه میده به توری حیاط هل نیده باز که شد میره از پله ها بالا وقتی شیر میخوره با من انگار حرف میرنه صدا درمیاره منم مثل خودش درمیارم وتکرار اون الان 9700 وزنشه با قد 76...راضی نیستم ولی کاریش نمیشه کرد دیگه دیروز صبحم دندان سبحان افتاد پایینیش فک کن همون دندون که اول درمیاد همونم اول میفته ....94/3/8 فاطمه کامل راه میره اشاره کردنو یاد گرفته با دهنش ما ما میکنه حباب در میاره خوشش میاد ماما ماما میگه خوشش میاااد عاشق ارتفاع و جوجه هست با اب بازی میکنه از چیزی بگم دست نزن میترسه غذاخوردنش کمه خیلی دندونم 7تا داره 4تا پایین کامل بالا 3تا نیمه کاره موهاشم خیلی کم پشته قدش تو ی سال 77.5با وزن 9800به زور خداروشکر ممنون بابت نعمتش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
39 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
