وای خدا یاد داداشم افتادم
یه بار موش اومده بود خونمون خداروشکر زود فهمیدیم
خلاصه موش گیر افتاد رو چسب و من گریه که نههههه اگه بندازیمش بیرون میمیره گناه داره
بابام گفت نمیشه بذارید ببرم بندازم بیرون تو خرابه
من و داداشم رفتیم سراغ موشه و داداشم با خاک انداز سعی داشت موشو جدا کنه تا به قول خودمون نجاتش بدیم 😐
اونقد با خاک انداز وررفت باهاش تا پوستش کنده شد مُرد 😐😐😐💔
نشستیم دوتایی عررررر زدیما 😂😂😂😂😂😐😐😐😐