ببین من عقد بودم
خودم سرکار رفتم هر چی کار کردم برا خودم رخت و لباس خریدم
بهترینا رو پوشیدم هر کی منو دید گفت وای یه بارم تکراری هیچ جا نپوشیدی
هیچ وقت شوهرم نفهمید من چی لازم دارم و ندارم
بعد که عروسی کردیم سر کار نرفتم تازه شوهرم فهمید که اره زن داشتن خرج داره و اینا ولی من خیلی اشتباه کروم از اول بهش نگفتم برام فلان کارو بکن این بگیر اون و بگیر و خودم گ فتم همیشه یادش ندادم که بابا زن زندگی خرج داره
شماها دوستانه دارم بهت میگم چرا بری کار کنی
ماهیانتو بگیر هر چی میخایم بهش اروم و تو ارامش بدون جنگ بگو کم کم یاد میگرن مردا .
اولش این چیزا عادیه