من نمیخواستم بیان. دوشب پشت سر هم اومدن هفته بعدی مادرشوهرم دو روز بود زنگ میزد میگفت دخترا منو دعوت کن منم هی بهونه میاوردم که گوست و مرغ ندارم مادرشوعرم گیر داد که من حلیم بادمجون مبپزم میارم تو فقط برای دونفر غذا بپز باور میکنی خونم ریخته پاش بود غذا هم پختم کسی دست به حلیم بادمجون نزد