جریانش این بود ک خانومه لازانیا درس کرده بود بوش رفته بود طبقه بالا ک خونه مادرشوهرش ایناس اونام داد و بیداد کردن آی لازانیاااااا آی این ب ما لازانیا نداده
تو روزایی که ادم از دشمنش یه زخم میخوره و از آشناهاش هزار تا یاد گرفتم خودم حال دلمو خوب کنم .یاد گرفتم با اینکه خودم کوه دردم اما دور و بریامو شاد کنم و بخندونمشون . یاد گرفتم حتی اگه کسی وقت نداشت برام خودم برا خودم وقت بزارم و ب خودم بها بدم قرار نیست همیشه آدم محتاج نگاه این و اون باشه .اینا رو گفتم که برسم به دلیل تیکری ک گذاشتم من پارسال خودمو انقد قوی دیدم که بدون توقعی از دیگران خودم برا خودم کیک تولد گرفتم و اقوامو ب پیک نیک دعوت کردم امسالم گفتم اینجا تاریخ بزارم جلو چشمم باشه .چون امسالم برا خودم نقشه ها دارم😊 ..یک روز میایی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم اما چشم انتظارت نیستم
لازانیا درس کرده بود، بوش ب مشام مادرشوهره خورده بود بهش حمله کرده بود؛ ایشونم ناراحت شده بود😁
از اونی که روزی ده بار میگفت دورت بگردم چخبر؟! هنوز داره میگرده یا تو اولین خروجی پیچید به بازی؟!:) گاهی اوقات حسرتِ تکرار یک لحظه،دیوانه کنندهترین حس دنیاست🥲