منم ازاد میشم هم روحم هم جسمم هم همه چیزم
فقط دعاکنین بیزارشدم ازش قلبم شکسته بدجوری در عذابم از بی محلیاش و سردبودنش نسبت به همه چیزم کاش بره جرعت طلاقو ندارم چون شرایطم ناجوره
انشاا.. خیره
انشالله بره و برای همیشه گم و گور بشه ولی خودت چرا دست بکار نمیشی بندازیش بیرون از زندگیت ؟
حس بیکسی منو عذاب میده چشام کورن بخاطر چندسال گریه مدام
گلوم غمباد شده از غم
حالم بهم میخوره از وجود نحسش کاش بره کاش بمیره حداقل راحت ترمیرم یا من بمیرم اما من مردم بچم بی کس میشه
کاش بره بخدا جوری بهم کرده که راضیم از نبودنش وجودش پر عذابه اسم
کاری بهم کرده از بی محلیاش و خیلی چیزاش که هیچ انرژی ندارم حتی کاری کنم همش توخودمم غمگینم پرخاشگریم وحشتناک شده کل وجودم از غم میلرزه چشام داغونن از گریه های شبانه روز
نمیتونم برم بخاطر پدرمادر مریضم که حتی اسم طلاق بیاریم عواقب بدتری دارم
فقط این اشغال اینطوره مدتهاست تو جمع خونوادش حتی کنارش باشم حرفی بهش بزنم حتی داد بزنم نمیفهمه صدامو ولی کوچکترین حرف اطرافیانشو میفهمه
دیگه جلو خونوادم محل سگ به خودمو بچم نمیده
دلم خونه برا بچم ایقدر بهم ریختم که حتی نمیتونم برم سمتش خودش تنهایی داره بازی میکنه
دیگه تو جمع محل منو بچه نمیده مگر با دادوبیداد من که منجر به دعوا میشه
الانم اونقدر بغض و گریه دارم میکنم بچم تو سکوت و بیکسی داره نگاه میکنه
چندبار متوجه بحثامون شدن درحد لفظی بابام زنگ زد دعوام کرد چون شوهرم گقتش بعدبابام گفت ولش کن نمیخواد باهاش حرف بزنی بذار بره پی خونوادش چون همه بحثامون سرخونواده لعنتیشه بعدگفت بحثاتونو پیش مانیار مااعصاب نداریم مریضیم
هم مشکل فشاروقند بالادارن هم مشکل شدید اعصاب همون چنددفعه که شوهرم گفتشون بابام اینا تاصبح خواب نداشتن و هی ناراحت بودن و حرف میزدن بهم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
55 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
