شوهرم با یکی از همکار سابقش که خانومه بعد از فوت مادر اون خانوم خیلی صمیمی شدن همش باهم حرف میزنن...رفته بودیم مثلا بیرون دور دور تو کل راه فقط داش با این خانوم حرف میزد آخرشم میگه عزیرم مراقب خودت باش وقتی رسیدیم خونه یه ساعت بعدش دوباره خانومه زنگ زد شوهرم رفت تو بالکن نیم ساعت باهم حرف میزدن از حرفاشون فهمیدم دیشبم شوهرم بهش زنگ زده منم قاطی کردم و فحش کاری راه انداختم میگه گناه داره مامانش تازه فوت شده کسی رو نداره دیگه آشتی کردیم و گفت آره اشتباه کردم تازه فهمیدم الانم باهم حرف میزنن فقط پیش من.نمیدونم از چه راهی وارد شم شوهرم فاز افسردگی برداشته نه محبت نه دعوا روش اثر نداره میگم طلاق میگیرم میگه من به تصمیمت احترام میذارم اما من دوسش دارم نمیخوام جدا شم چیکار کنم؟