من با یکی از همکلاسی های دانشگاهم بعد از فارغ التحصیلی در ارتباط بودیم یه ارتباط سالم
یکم که با روحیات هم بیشتر اشناشدیم و کار دولتی پیدا کرد رفت به خانوادش گفت
پدرش یه اشغال به تمام معنااااا
اومده محل کار من کلی تحقیق کرده سه بار اومده خونمونو دیده از کل محله در موردمون پرسیده همه گفتن عالیه. تو محل کارم همه گفتن خیلی مودب و باشخصیته
من تحصیلات و شغل خوبی دارم قیافمم خوبه همه میگن
بعد پاشو کرده تو یه کفش من قیافشو نپسندیدم
الهی بمیرم واسه همکلاسیم.. گریه میکرد میگف مگه قیافش چشه ب این خوبی پدرش عوضیش میگه نه فقط بخاطر این که من از قیافش خوشم نمیاد
هرجی گشت نتونست عیب و ایرادی پیدا کنه اصلا مگه میخواد برا خودش زن بگیره😭😭😭