2777
2789
عنوان

کسی هست بدون قضاوت درد دل ادمو گوش کنه؟

| مشاهده متن کامل بحث + 759 بازدید | 64 پست

عزیزم ماهی چقدر بهت پول میده در کل؟؟

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

احساس میکنم شدم آلت دست خودش و خانوادش،

حدود یکماه پیش یه سر رفتیم خونه مامانش و بیام از اونجا که اومدیم از این رو به اون رو شد 

۱۵ روز باهام حرف نزد،غذا نمی‌خورد 

اصن یه چیز عجیبی 

بعد خود به خود آشتی کرد 

معذرت میخام 

کمرشو خالی کرد 

باز دوشبه زده به قهر و بی محلی

وقتی که رفت من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...قبلا وقتی میگفتن داغ برادر سخته نمیفهمیدم چی میگن...ولی وقتی برادر ۱۸ سالم رو دست مردم به سمت خونه‌ی ابدیش رفت و حسرت داشتنشو برای همیشه به دلم گذاشت فهمیدم این داغ، همون غم و حسرتیه که تا آخر عمر رو دلم میمونه.میشه برای شادی روح یدونه داداشم فاتحه بدید؟؟؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم ماهی چقدر بهت پول میده در کل؟؟

به زور و دعوا ۵۰۰ ولی هزینه کلاسم زیاد میشه هیچی نمیمونه این چندوقتی که کلاس میرم جز مایحتاج کلاسم یه سر سوزن چیز اضافه نخریدم فقط هزینه کلاسم





وقتی که رفت من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...قبلا وقتی میگفتن داغ برادر سخته نمیفهمیدم چی میگن...ولی وقتی برادر ۱۸ سالم رو دست مردم به سمت خونه‌ی ابدیش رفت و حسرت داشتنشو برای همیشه به دلم گذاشت فهمیدم این داغ، همون غم و حسرتیه که تا آخر عمر رو دلم میمونه.میشه برای شادی روح یدونه داداشم فاتحه بدید؟؟؟
کوتاه که بیای زیر پا لهت میکنن کوتاه نیا همه جا خودتو بالاتر از بقیه بدون سنگین باش با غرور باش نزار ...

برا همین خواستم خودمو بکشم بالا ولی حمایت نمیشم اگه حمایتم میکرد انقد داغون نبودم

وقتی که رفت من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...قبلا وقتی میگفتن داغ برادر سخته نمیفهمیدم چی میگن...ولی وقتی برادر ۱۸ سالم رو دست مردم به سمت خونه‌ی ابدیش رفت و حسرت داشتنشو برای همیشه به دلم گذاشت فهمیدم این داغ، همون غم و حسرتیه که تا آخر عمر رو دلم میمونه.میشه برای شادی روح یدونه داداشم فاتحه بدید؟؟؟

با این شرایطی که گفتی باز خوبه کلاس رو میذاره بری. نمیگه نه کلاس هم هزینه داره و از خونه نرو بیرون

بازم جای شکرش باقی

زخم هایت را پنهان کن!اینجا مردم خیلی با نمک شده اند...!
برا همین خواستم خودمو بکشم بالا ولی حمایت نمیشم اگه حمایتم میکرد انقد داغون نبودم

نمی تونید از پدر مادری کسی قرض بگیرید؟

چه کج‌رفتاری ای چرخ! چه بدکرداری ای چرخ! 

به زور و دعوا ۵۰۰ ولی هزینه کلاسم زیاد میشه هیچی نمیمونه این چندوقتی که کلاس میرم جز مایحتاج کلاسم ی ...

ای داد بیداد این که خیلی کمه شرایط سختی داری انشاالله خدا یه راهی جلو پات بزاره😥

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

من افسردگی شدید دارم  

بارها خواستم خودکشی کنم،یبارم قرص خوردم 

نمی‌فهمید چیکار کنه سریع منو رسوند بیمارستان ای کاش نمیرسوند و از این جهنمی که نوشتم نجات پیدا میکردم

وقتی که رفت من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...قبلا وقتی میگفتن داغ برادر سخته نمیفهمیدم چی میگن...ولی وقتی برادر ۱۸ سالم رو دست مردم به سمت خونه‌ی ابدیش رفت و حسرت داشتنشو برای همیشه به دلم گذاشت فهمیدم این داغ، همون غم و حسرتیه که تا آخر عمر رو دلم میمونه.میشه برای شادی روح یدونه داداشم فاتحه بدید؟؟؟

هنوز دیر نشده از همین الان خودتو عوض کن مغرور شو اونم خیییبلیییی 

خانوادش اومدن زا رفتی دیدنشون زیاد تحویلشون نگیر و باهاشون زیاد نخند

با شوهرت قهر کردی نرو منت کشی 

واسه خرج کردنم بش بگو خیلی وقته نرفتیم بیرون میای پیاده روی مثلا تا سر خیابون یا کوچه بچه رم ببر بعد بش بگو بیا واسه بچه خوراکی بگیریم بعد کم کم ببرش بازار و بش بگو وای ببین این لباس چه خوشگله میخامش بخرش برام و بعد واسه اونم ی چیزی بخر و بگو وای جقد بت میاد ببین سلیقم جقد خوشکله چقد خوشتیپ شدی


اوایلش ممکنه قبول نکنه اما تو ادامه بده به بچت بگو رفتیم مثللا بیرون تو گیر بده که اینو میخای 

زندگی دشوار ترین امتحان است.بسیاری از مردم مردود میشوند چون سعی میکنند از روی دست هم بنویسند غافل از اینکه سوالات موجود در برگه ی هر کسی فرق میکند 
با این شرایطی که گفتی باز خوبه کلاس رو میذاره بری. نمیگه نه کلاس هم هزینه داره و از خونه نرو بیرون ...

نمیذاشت کلی گریه کردم کلی حرف زدم پیش خونوادم گفتم که جلوشون تو عمل انجام شده قرار بگیره با مصیبت راضی شد

وقتی که رفت من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...قبلا وقتی میگفتن داغ برادر سخته نمیفهمیدم چی میگن...ولی وقتی برادر ۱۸ سالم رو دست مردم به سمت خونه‌ی ابدیش رفت و حسرت داشتنشو برای همیشه به دلم گذاشت فهمیدم این داغ، همون غم و حسرتیه که تا آخر عمر رو دلم میمونه.میشه برای شادی روح یدونه داداشم فاتحه بدید؟؟؟
نمی تونید از پدر مادری کسی قرض بگیرید؟

انقد قرض گرفتمو نتونستم پس بدم دیگه روی قرض ندارم

وقتی که رفت من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...قبلا وقتی میگفتن داغ برادر سخته نمیفهمیدم چی میگن...ولی وقتی برادر ۱۸ سالم رو دست مردم به سمت خونه‌ی ابدیش رفت و حسرت داشتنشو برای همیشه به دلم گذاشت فهمیدم این داغ، همون غم و حسرتیه که تا آخر عمر رو دلم میمونه.میشه برای شادی روح یدونه داداشم فاتحه بدید؟؟؟
انقد قرض گرفتمو نتونستم پس بدم دیگه روی قرض ندارم

اگه شوهرت تو جیبش پول میزاره یکمشو بردار بش نگو

زندگی دشوار ترین امتحان است.بسیاری از مردم مردود میشوند چون سعی میکنند از روی دست هم بنویسند غافل از اینکه سوالات موجود در برگه ی هر کسی فرق میکند 
ای داد بیداد این که خیلی کمه شرایط سختی داری انشاالله خدا یه راهی جلو پات بزاره😥

دنبال کار گشتم 

میدونستم اجازه نمیده اصلاولی یه جا یه کار فروشندگی پیدا کردم ولی اجازه نداد 

من موندم و حوضم 

هرچند اجازه ام میداد بچم بود نمیتونستم تنه‌اش بذارم


وقتی که رفت من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...قبلا وقتی میگفتن داغ برادر سخته نمیفهمیدم چی میگن...ولی وقتی برادر ۱۸ سالم رو دست مردم به سمت خونه‌ی ابدیش رفت و حسرت داشتنشو برای همیشه به دلم گذاشت فهمیدم این داغ، همون غم و حسرتیه که تا آخر عمر رو دلم میمونه.میشه برای شادی روح یدونه داداشم فاتحه بدید؟؟؟
اگه شوهرت تو جیبش پول میزاره یکمشو بردار بش نگو

اصلا همش تو کارته

وقتی که رفت من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...قبلا وقتی میگفتن داغ برادر سخته نمیفهمیدم چی میگن...ولی وقتی برادر ۱۸ سالم رو دست مردم به سمت خونه‌ی ابدیش رفت و حسرت داشتنشو برای همیشه به دلم گذاشت فهمیدم این داغ، همون غم و حسرتیه که تا آخر عمر رو دلم میمونه.میشه برای شادی روح یدونه داداشم فاتحه بدید؟؟؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792