یکی از مصاحبه های هنرمند بزرگ ایران درودی رو گوش دادم
به نظرم زیبا ترین حرفی که تو زندگیم شنیدم بود
من به صورت خلاصه می گمش ولی از زبان خودش خیلیییی زیبا تر بود :
می گفت از مشهد برای مادرش نون نخودچی خریده بود تو فرودگاه یه دختر به بهانه ی بازرسی تمام نان نخودچی هارو له می کنه یهو خانم درودی داد می زنه می گه دخترک نفرین می کنم عاشق بشی آخه مگه می شه چشم ها به این سیاهی انقد نامهربون باشن؟ نفرین می کنم عاشق بشی بلکه کمی مهربون تر بشی بعد میاد که بره دختره بهش می گه شیرینی هارو نمی برید؟ خانم درودی می گه نه من عصبانیت هارو هدیه نمی برم...