من و شوهرم امروز برای اول ماه روزه گرفتیم 
نیم ساعت به اذان بهش زنگ زدم داشت از حال میرفت گفت از ۹ صبح رو پام و امروز خیلی سرم شلوغ بود ،میگفت از ضعف بدنم داره میلرزه؛ بعد گفت کاش برام غذا می دادی برا افطار؛حالا من براش غذا گذاشته بودم تو یخچال که ببره ولی متوجه نشده بوده و نبرده بوده؛ گفتم به کارمندتون بگو بده یه چیزی برات بگیره گفت جایی باز نیست الان اطرافمون  از طرفی هم گفت شب ۹و نیم میاد
خیلی ناراحتش شدم
همون موقع یه صلوات به نیت شهید سیاهکالی خوندم و گفتم موقع اذان به نیتش دعای فرج میخونم فقط به افطاری برای شوهرم جور کنه
الان زنگ زد شوهرم😥
گفت نگران من نباش افطار از همه جا برام رسید 
شریکش یه نون داده گفته این از حرم امام حسین علیه السلام هست و کسی براش آورده 
همسایشون اومده گفته من ناهار میخوام بخورم دنبال شریک میگردم هم زرشک پلو با مرغ بوده هم ساندویچ با هم خوردن
بعد هم داداش اومده با یه ظرف خورشت کرفس گفته بیا داغ کنیم باهم بخوریم در حالی که اصلا خبر نداشته روزه است و افطار نداره😭😭😭😭😭
احیاءُُ عند ربم یرزقون یعنی همین
شما ها هم بیاید تعریف کنید اگر تجربه ای دارید.من کلی تجربه دارم از دستگیری شهدا