سلام اوقاتتون بخیر
چندوقتیه زندگی خواهرم دچار مشکل شده بخاطر بحثی ک بین مادر و دومادمون پیش اومده ،مادرم تصمیم به قطع رابطه با شوهرخواهرم داره و به خواهرم گفته خودت و بچت برید بیاید ولی شوهرت حق نداره پاشو بذاره اینجا.
خواهرم ۲ماه قهر خونه ما بود بعد ۲ماه با چندین جلسه مشاوره تصمیم گرفته برگرده سرخونه زندگیش .همش میگه باز برگردم دوباره بحث ، دوباره خونه موندن دیگه رفت و امدی هم نیس دلمو ب چی خوش کنم زندگی برای من دیگه هیچ لذتی نداره.لازمه ک بگم بچش ۱ونیم سالشه و کسی نیس ک بذاره پیشش و بره سرکار تا از این رخوت دربیاد. من خودم شاغلم
خیلی دلم بحال خواهرم میسوزه.هرجا میرم عذاب وجدان میگیرم ک خواهرم الان خونه تنهاس.میخوام برم مسافرت یادم میفته ک خواهرم تنهاس و نمیتونه بیاد من چطور میتونم برم خوشگذرونی.میام خونه نامزدم همش احساس گناه دارم بخاطر زندگی خواهرم.شبا همش کارم شده گریه و دعا کردن واسه زندگیش. شوهرش بیکاره همین بیکاری باعث شده تو خونشون اختلاف خیلی زیاد باشه . وقتی ۱۸ سالش بود ازدواج کرد ینی مسببش اصرار من و مادرم بود.بخاطر همین موضوع ک ما اجبارش کردیم ب ازدواج هروقت بحثی بینشون پیش میاد شدیدا حالم بد میشه.من خودمم سنی نداشتم مادرم گفت پسرخوبیه و منم دیدم مادرم اصرار میکنه باخواهرم چندین بار حرف زدم تاازدواج کنه خودش دلش راضی نبود.خیلی حالم بده این روزا هیچکاری نمیتونم انجام بدم همش میگم نکنه من این کارو انجام بدم خواهرمم دلش بخواد.