من از مادربزرگ و پدربزرگم متنفرم چون خییییییلی قدیمی فکر می کنم و وقتی میرم خونشون بهم حرفایی می زنن که واقعا حالمو بد میکنه ، حالا مامانم گیر داده که بریم خونشون منم میگم خودت برو من نمیام میگه نه تو هم باید بیای ، به نظرتون چجوری بپیچونم ؟
ببخشید منظور این بود قدیمی فکر می کنن
یا درس یا مریضی
برو فقط گوش کن حرفاشونو
قرار نیس حرف همه روت اثر بذاره
هردفعه این بحث رو دارید؟
حالا قرار نیست بری تو یه اتاق باهاشون زندگی کنی که.نهایت یه چند روز میری خونشون مهمونی.تحمل کن دیگه.
برو بذار عادت کنی فرزندم بعد ازدواج ی جاهایی مجبوری بری که .... فقط برو
چند سالته؟
خب اذیتی نرو
درس و مشقو بهونه کن
منم مث تو نمیرم. چون حوصلم نمیکشه به حرف چرتی گوش کنم.
کاری ک به دلت نیست انجام نده حتی اگ اسمون ب زمین برسه.
یه گوش در اون یکی دروازه اهمیت نده
به نظر من اعتراضاتو به مادرت بگو. مثلا بگو به این دلیل دوست نداری بری و این موضوع اذیتت میکنه. چند بار که بپرسن و بفهمن به این دلیله دیگه نمیگن. البته با احترام بگو که حرمتشون حفظ بشه. اگر به کسی بی حرمتی کنی خدای نکرده از شکست شما خوشحال میشه نه از موفقیت شما
مادر و پدر مادرت یا مادر و پدر پدرت؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
