رفتم خونه مادر شوهر خواهرم خودشون گفتن بیا
عشقمم اون جا بود عشقم برادر شوهره خواهرم هستش بهم اشاره کرد گفت بیا راه رو رفتم خواهرم سه تا برادر شوهر داره یکی خیلی اعصابه دارو اعصاب هم داره رفتیم راه رو یکم باهم حرف زدیم بعد یهویی این اومد رنگ من پرید رنگ عشقمم پرید بهمون گفت اینجا چیکار میکنید ماهم حرفی نداشتم بعدش عابرومون رفت خونه رو سرمون خراب شد.......مقصر اینجا عشقمه 😑😑😑😑😑😑😑😑😑