حدودا ۷،۸ سال پیش با یکی آشنا شدم بواسطه ی یکی از فامیلامون...ازم عکس میخواست،نمیخواستم بدم ولی تهدیدم میکرد،(عکس س*ی طور)منم بچه بودم از ترسم دادم..میگفت میامبه بابات میگم که باهام حرف زدی،یه بارم اومدی بیرون،هر روز تا شب دم در خونمون بود.من اون موقع ۱۷،۱۸ سالم بود اون ۳۳.انقد اذیت کرد که حتی به فکر خودکشی افتاده بودم ،گفتم باشه بیا ازدواج کنیم...تا اینو گفتم،گورشو گم کرد،بعدم فهمیدم ازدواج کرده و بچه هم داره...از اونموقع تا حالا هم خبری نیست چندین ساله،الان از استرس اون عکسا نمیتونم با کسی که دوسش دارم ازدواج کنم،میترسم...راه حلی دارید؟🥺میدونم کاری که تو عالم بچگی کردم خیلی اشتباه بوده ولی خب الان چاره چیه؟
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
شیرازم تسلیت🖤ایرانم تسلیت💔مالک را گفتند، چگونه است که تو هیچ وقت راه را گم نمیکنی؟✨ در پاسخ گفت : چون در فتنه ها چشم به انگشت اشاره ی علی دارم 💙 عزیزان درخواست دوستی ندید⛔⛔⛔⛔
ولی به فرض محال اگر اتفاقی افتاد الان که دیگه بچه نیستی دست پیش بگیر
برون شو ای غم از سینه، که لطف یار میآید / تو هم ای دل ز من گم شو، که آن دلدار میآید /// نگویم یار را شادی، که از شادی گذشتست او / مرا از فرط عشق او ز شادی عار میآید
خواهر خوبم کاش کسی بود نصیحتت میکرد 🤦♀️تا گیر این آدمای هرز نیوفتی
مسئله اینه خانواده ی خیلی خوبی دارم شکر خدا،خودمم ادم شیطونی نبودم خیلی،اینم یکی از فامیلای نزدیک که سنش هم ازم خیلی بیشتر بود معرفی کردم،منم بچه بودمو همچین اتفاقی افتاد🤦🏻♀️
عزیزم دعای حفظ آبرو رو بخون، توی گوگل سرچ کن.. هرروز ، هر شب ،ایت الکرسی بخون..منم ایت الکرسیمیخونم.. دعای نادعلی کبیر، هفت یا چهارده مرتبه بخونید.تصور کن اون عکسا پاک شدن،چون گوشی اون اقا،شکسته یا خراب شده،یه گوشی جدید خریده.عکسا رو پاککرده،چون میترسه زنش،عکسا رو ببینه و فراموش کرده.بگو خدایا کمکم کن و مواظبم باش.همه چیرو بسپار به خدای مهربون که از دست همچین موجودی، نجاتت داده. ان شااله در امنیت الهی، زندگیزیبا و ارامیرو ، بسازی..
لااااایک نکن مهربون... یه روز یه نفر وارد زندگیم میشه که خیلی پاک و زلال مثل آب چشمه. تا حالا شنیدی صدای چشمه رو ؟ کنار دریا، قدم زدی؟ نسیم خنک رو توی گرما ، حس کردی؟ توی هوای سرد، شیر گرم خوردی؟ به شبای برفی زمستون، نگاه کردی؟ اهنگ مورد علاقت،که اسمشو نمیدونستی، پیدا کردی؟ امیدوارم یه روز برفی، یه نفر بیاد ، در خونه رو بزنه، بگه من اومدم، و اونقدرررر محکم بغلم کنه که تکه های شکسته ی قلبم، سر جاش قرار بگیره.حس کنم خودمو پیدا کردم . یه نفر که جبران می کنه تمام سالها و روزایی که از دیگران تمنای محبت داشتم. یه نفر که معجزه زیبای الهی از طرف خدای مهربونم باشه ، یه فرشته ی نجات که وقتی می خوابه،خواب رو از چشمام میگیره و محو نگاه قشنگش میشم.حرف که میزنه، بهترین شنونده میشم.وقتی به حرفام گوش میده، قشنگترین حرفا رو میگم. و وقتی کنارم نیست، منتظر اومدنش میشم.دلم میخواد باشی تا زندگی کنم و هر لحظه بگم : خدایا شکرت ، من عاشق زندگی هستم