میدونی نوشتم یه شهر ولی اومده تو استانمون یک ساعت راهه
و اونجا هم خونه دارن
به شوهرم گفتم مامانت رو دعوت کن
گفت نمیاد وقتش کمه؛ میخواد برگرده
کفتم خیلی خوب یه روز باهم بربم دیدنش
من با مادرشوهرم مشکلی نداشتم اما اون بخاطر کاری که پدر شوهرم کرده و با من قهر کرده از من دور کرد خودشو
و حتی شوهرم رفت خونشون به من یه زنگ نزد پاشو تو هم بیا
اما همش به شوهرم زنگ میزد دلتنگم و بیا ببینمت و …
یعنی انگار از خداش بود من نرم
خیلی خوبه اینجوری
ممنونم از راهنماییت
اتفاقا به همسرم که گفتم مامانت رو بگو بیاد
گفت سرش شلوغه وقت نمیکنه گفتم باشه فرصت شد باهم میریم دیدنش خوشحال شد اما من تصمیم دارم نرم
به همسرم بگم دعوتش کنه خونمون چون تهش باباش در میاد میکه زنت میخواد پای ما رو از خونت ببره
اگر قبول نکرد همین پیغام شما رو میدم به مادرش
سلام گلم از سارا چه خبر؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
