واای اعصاب خوردکنن اینجورمردا منم گاهی مثل خودش میرم به خانوادم یک چیزایی میگم تادردش بیاد امیدوارم شوهرشماهم با این روشبهترشه میتونی امتحان کنی
بگو برو آمار کردننتو هم به مامانت بده ..🙈.ببینم از رو نمیره...
خیلی بده اینطور...مث شوهرخاله منه
شوهر منم دعوا میکنیم فورا گوشیو بر میداره منو تهدید میکنه که زنگ میزنم خانوادم میگم همیشه همه چیو میگه حتی من یه لباس زیر میخرم میگه حتی گلدون دیگه تا آخرش برو اوایل جلوشو می‌گرفتم میگفتم نه زنگ نزن باشه ببخشید دیدم نه بدتر تهدید میکرد که زنگ میزنم زنگ میزنم فکر میکرد من از خانوادش میترسم هرچند خانوادش پا میشدن میومدن خودشونو داخلت میدادن و ......هزارتا حرف و حدیث منم واسم مهم نبود میگفتم بگو همین الان زنگ بزن بگو دیگه جلوشو نگرفتم اصن سعی میکنم زیاد حرف و بحث نکنم باهاش که به دعوا بکشه به محض اینکه میبینم داره بحثمون میشه صحنرو ترک میکنم هرچند سخته هرچند نمیشه ولی چاره چیه یا باید بذاری انقد بگه که عالم و آدم مثل من از زندگیت با خبر بشن مهم نباشه برات تا خودش آدم شه بفهمه یا اینکه تلاش کنی دعوا نکنی بحث نکنی که بره بگه یجورایی بذاری بمونه تو ذهن مریضش
دقیقا همینه با حساسیت اونا رو زرنگ تر میکنی هرچی میفهمی هم باید خودتو بزنی نفهمی که ازت قایم نکنن خانواده شوهرم هر موقع بهش زنگ میزنن رمزی یجوری صحبت میکنن من نفهم منم یا میرم اتاق یا حموم یا آهنگ میذارم یا تلویزیون زیاد میکنم که یعنی اصلا واسم مهم نیست نکشید خودتونو خودشون ضایع میشن وقتی ببینه نقطه مقابلشون نیستی
گفتم🤦🏻♀️
بهش گفتم تو باید راز دار این زندگی باشی من دوبار بهت گفتم نرو پایین بمون پیشم تو میری میگی نمیزاره بیام خونتون زشت نیست؟ک منو بد جلوه دادی؟
ولی اماااان از یه ذره تغییر
کلا تربیت اشتباه باعثشه منم ک نمیتونم معجزه کنم ۳۴ سال زیر دست این مادر بوده من توی ۴ سال چه غلطی میتونم بکنم نهایتش حواسم ب شخصیت خودم باشه ک شبیه ب اینا نشه
