2777
2789
عنوان

قراره بشم مادر رییس جمهور!😐😂

| مشاهده متن کامل بحث + 1506 بازدید | 68 پست
من این تصمیم رو یک  سال و نیم پیش گرفتم و از یه شغل تخصصی توی رشته خودم و از دو تا حقوق دل کندم ...

عزیزم من امریکا زندگی میکنم اینجا از یک ماهگی بچه رو پذیرش میکنن. تا شونزده ماهگی برای پسرم پرستار گرفتم خودمم از خونه کار میکردم بعد تصمیم گرفتیم بره مهد. هزینه مهد و پرستارم تفاوت چندانی نداره ولی واقعا مهد برای رشد و شکوفایی بچه به نظر من خیلی خیلی بهتره. تو اگه تصمیم گرفتی بمونی خونه تا بچه سه سالش بشه حتما بهترین تصمیم برای خانواده شماست. میگم خودتو درگیر تئوریِایی که ممکنه دو روز دیگه عکسش مد روز بشه نکن. بهترین تصمیمو طبق شرایط خودت بگیر.

معجزه برای قلبی اتفاق می افتد که آرام و خاموش آن را پذیرا باشد.
تغییر دادم دیگه. سر کاریم که اون سرعت لازمو نداره. دیگه یه سری تصمیم غلط تو جوونی منو گذاشته اینجا ک ...

اگر استاندارد های خودت رو تغییر داده بودی الان راضی بودی 

اگر تصمیمی گرفتی پس استانداردت رو بیار پایین تا بتونی راضی باشی 

این رضایت از موقعیت ذهن آدم رو باز می‌کنه تا یه راه های بهتر به ذهنت خطور کنه 

 خودت رو بابت انتخاب های گذشته ت سرزنش نکن حتما یه راهی هست که بهت امید بده و شرایط رو درست کنه ولی این تویی که دور میبینیش 

مثلا من در گذشته به اشتباه یه رشته پر استرس رو خوندم و بعدش هم توی محیطی کار کردم که استرس شغلی توش زیاد بود بعد از بچه از شغلم اومدم بیرون ولی مدرکم رو گذاشتم وسط و با شوهرم شرکت تأسیس کردیم 

البته فعلا من هیچ نقش فیزیکی ای توش ندارم به همون دلیلی که بالا گفتم 

اینو گفتم که یه چیزی رو بگم 

من برای مدتها از رشته م ناراضی بودم چون فکر میکردم شغل های مرتبط با این رشته پراسترس هستن ولی داستان تونست به شکل دیگه ای تغییر کنه چون من به یه رصایت درونی نسبت به موقعیتم رسیده بودم این رضایت و پایین آوردن استاندارد بهم کمک کرد تا بتونم از نظر فکری به شوهرم کمک کنم تا از مدرکم استفاده بهتری کنیم

اینکه آدم فکر کنه بخاطر انتخاب گذشته مجبوره همیشه حسرت بخوره خیلی آزار دهنده ست 

اون انتخاب های تو بوده هر چی بوده تجربه بوده ارزشمند بوده 

ازشون استفاده کن و شرایط رو به نفع خودت تغییر بده 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اگر استاندارد های خودت رو تغییر داده بودی الان راضی بودی  اگر تصمیمی گرفتی پس استانداردت رو بی ...

هستی من چند دقیقه دیگه بیام باهات صحبت کنم؟ خیلی احتیاج به همصحبت دارم.

معجزه برای قلبی اتفاق می افتد که آرام و خاموش آن را پذیرا باشد.
عزیزم درخواست دوستیت رو قبول کردم 

ببین ماجرا از این قراره که من بین اون چیزایی که میخوام و انتظارایی که اطرافیانم دارن و توانایی هام دارم پاره پاره میشم.

معجزه برای قلبی اتفاق می افتد که آرام و خاموش آن را پذیرا باشد.
عزیزم درخواست دوستیت رو قبول کردم 

الان اینجا مردم همه خندیدن به حرف مامانم ولی باور کنی یا نه حرفش جدیه. یعنی هر چی کمتر از اون بشی رو کلا پدر مادر من قبول ندارن. من واقعا خودمو طبق انتظارات اونا تنظیم نمیکنم ولی اینم میدونم کلا هر کاری تو زندگیم بکنم به چشم نمیاد. منطقی تصمیمامو میگیرم ولی ته تهش قلبم داغونه. اخرشم میرم سمت اعتیاد نه مواد مخدر و… همین نت گردی بیخود و غذا خوردن و … 

معجزه برای قلبی اتفاق می افتد که آرام و خاموش آن را پذیرا باشد.
عزیزم درخواست دوستیت رو قبول کردم 

شوهرمم یه آدم کمال طلبه. کلا همه خانواده من سببی و نسبی کمال طلبن جرات نداره آدم از ضعفش بگه. حالا بد ماجرا اینجاست که نه تنها نمیتونی از ضعفت بگی چون هی بدتر نصیحت میکنن پاشو فلان کن بهمان کن، همونطور از خوشحالیتم نمیتونی بگی چون باز هون اتفاق میفته. 

معجزه برای قلبی اتفاق می افتد که آرام و خاموش آن را پذیرا باشد.
عزیزم درخواست دوستیت رو قبول کردم 

یعنی پیدا کردن یه نفر که حرف منو بفهمه منم حرفشو بفهمم بزرگ‌ترین آرزوی زندگیم شده. 

معجزه برای قلبی اتفاق می افتد که آرام و خاموش آن را پذیرا باشد.
ببین ماجرا از این قراره که من بین اون چیزایی که میخوام و انتظارایی که اطرافیانم دارن و توانایی هام د ...

ببین این خیلی عالیه که چیزایی که میخوای. و می‌شناسی 

این یه آپشنه باور کن 

هر کسی نمیتونه خیلی در مورد چیزایی که میخواد مطمئن حرف بزنه 

اگر چیزی که میخوای واقعیه چیزی که میخوای همونیه که باید باشه نه همونی که باعث خوشحالی دیگرانه نه همونی که برای خیلیا آرزو هست اگه واقعا همونیه که توی شخصیت توعه همونیه که باهاش خوشحالی دیگه واقعا اهمیتی نداره که دیگران چه انتظاری دارن بذار داشته باشن 

بذار یه واقعیتی رو هم بهت بگم 

آدمای اطراف ما چیزی رو از ما انتظار دارن که خودمون بهشون خوروندیم 

یکی از افتخار های من توی زندگیم این بود که موقع تحمل سخت ترین درد ها مثلا درد زایمان حتی آخ نگفتم 

این برمیگشت به این مسأله که من همیشه نقاب قدرت زده بودم و این به جایی رسید که بقیه واقعا فکر میکردن من واقعا دردی رو تحمل نمی‌کنم از من یه سوپر وومن ساخته بودن و هر کس هر باری داشت روی کول من سوار می‌کرد 

از یه جایی دیگه این لباس سوپر وومن و این نقاب قدرت و قوی بودن رو از خودم برداشتم 

به دیگران فهموندم این منم با همه ضعف هام این منم با همه حساسیت ها و آسیب هام منو همینجوری بپذیرید 

از کارم بیرون اومدم 

شغلم واقعا عالی بود چقدر بهم حرف زدن که این شغل برای خیلیا آرزوعه به سادگی دوباره به دست نمیاد  بالاتر هم گفتم من یه مدت خیلی توی این حس نامفید بودن اسیر بودم ولی دیگه به خودم اومدم دیدم بابا اولویت های من یه چیز دیگه ست خواسته ها و توقع دیگران یه چیز دیگه ست حالا علاقمندی خودم رو پیدا کردم دارم آهسته و پیوسته در موردش اطلاعات کسب میکنم می‌خوام کاری و انجام بدم که باید انجام بدم 

نمی‌خواستم از هدف هام بگم ولی شوهرم به مامانم لو داد و چون با توقع های مامانم فاصله داشت ، سعی کرد انرژیم رو بگیره و به همون راهی بیاره که قبلا برده بود ولی این دفعه واقعا نذاشتم ادامه بده و بحث رو به کلی عوض کردم و گفتم دیگه نمی‌خوام در مورد این مسأله صحبت کنیم 

کاری رو انجام بده که باید انجام بدی 

نذار بقیه برات تصمیم بگیرن من به شوهرم گفتم حتی من تشویق هم نکن بذار صفر تا صد این مسیر رو خودم برم 

ببین این خیلی عالیه که چیزایی که میخوای. و می‌شناسی  این یه آپشنه باور کن  هر کسی نمیتون ...

ببین من فکر میکنم تصمیمایی که برای زندگیم میگیرم ممکنه درست نباشه منتها هیچ کس نیست که باهاش مشورت کنم. هیچ کس نیست یکی من بگم یکی اون بگه بدون دلخوری و بدون اینکه بعدا انتظار داشته باشه همون تصمیمو حتما عملی کنی بشینه باهات همفکری کنه. روانشناس و روانپزشکم امتحان کردم منتها اونا کارشون اینه بهت کمک کنن خودتو ببینی مثل اینه. از خودشون نظری نباید بدن. من مشکلی با اینکه خودم چی فکر میکنم ندارم منتها نمیدونم اصلا تو عالم توهم خودمم یا اینکه تصمیم که میگیرم درسته. یعنی معیار خوبی بدی ندارم جلوم. یه تصمیمی میگیرم به بقیه پرزنت میکنم ‌ معمولا هم قبول میکنن ولی من میگم یکی نیست بگه تو اصلا رو چه حسابی این دلایلو میاری. جراتم ندارم بگم من به تصمیمایی که میگیرم مطمین نیستم فقط جرات ندارم ترسامو عیان کنم چون میکنینش پیراهن عثمان.

معجزه برای قلبی اتفاق می افتد که آرام و خاموش آن را پذیرا باشد.
ببین من فکر میکنم تصمیمایی که برای زندگیم میگیرم ممکنه درست نباشه منتها هیچ کس نیست که باهاش مشورت ک ...

حسی که میگی رو درک میکنم آدم واقعا یه جاهایی نیاز داره از مشورت فعال یکی دیگه استفاده کنه 

نظرت چیه وقتی از طرف مقابل مشورت میخوای قبلش بهش این جرات و جسارت رو بدی که ازت سوال چالشی بپرسه مثلا تحت این عنوان که بهش بگی من حس میکنم در مورد این مسأله لازم دارم از دید متفاوت دیگران بهره ببرم اینجوری نشون نمیدی که توی موضع ضعف هستی که بشه پیراهن عثمان از طرفی از موضع قدرت هم صحبت نمیکنی که طرف فکر کنه تو به همه چیز فکر کردی و چیز جدیدی برای ارایه توی خودش نبینه

اگه با مثال بگی شاید بهتر بتونم نظر بدم 


حسی که میگی رو درک میکنم آدم واقعا یه جاهایی نیاز داره از مشورت فعال یکی دیگه استفاده کنه  نظر ...

من اصلا تو دور و بریام همچین آدمی ندارم که سوالی بکنم و جبهه گرفته نشه. تمام تلاشمو کردم آخرش فایده نداشته.

معجزه برای قلبی اتفاق می افتد که آرام و خاموش آن را پذیرا باشد.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته