ببین من توی محل کارم روزایی که خیلی خسته میشدم روز های عالی من بود من اون خستگی رو دوست داشتم
توی روزهای شلوغ همیشه کسی که داشت میدوید من بودم همیشه اونی که فرز بود من بودم کسی که میتونست کار چند نفر رو انجام بده من بودم
روزایی که یک سره اسمم پیج میشد روز های عالی من بود ولی اگه یه روز بیمارستان خلوت بود و من تمام مدت یه گوشه توی دفترم کز میکردم و کل روزم با موس و کیبورد میگذشت و کار واجبی برای انجام نبود وقتی میومدم خونه هم بی حوصله بودم و به هیچ کاری نمی رسیدم و اون فاز تنبلی با من میموند .من هیچ وقت با وجود بچه، شاغل نبودم که بتونم بگم توی شرایط تو چی کار میکردم ولی اگر تو هم اینجوری هستی که با کار زیاد انرژیت هم زیاد میشه و با کار کم انرژیت از بین میره به نظرم تا سه سالگی بچه کوچیکه استانداردت رو بیار پایین و تمرکزت رو بذار روی اینکه مادر کافی ای باشی
انرژی طول روزت رو هم با سرچ کردن در مورد علاقمندی هات و مطالعه در موردش بگذرون یعنی این وقت کشی رو هدفمند ترش کن
تمرکزت رو بذار روی بچه ها و مطالعه و سرچ کردن در مورد هدف هات و خوندن کتاب هایی که توی رشته مورد علاقه ت به دردت میخوره و یه تارگت بذار یا برای ادامه تحصیل یا شغلی با درآمد بهتر
من جای تو بودم اگر درآمدم نتونه تاثیری توی کیفیت زندگیم بذاره قطعا انتخابم این میشد که با بچه ها باشم (البته با وجود درآمد تأثیر گذار من شغلم رو ترک کردم به خاطر دلایل خودم )
ولی اگر نمیتونی برای ترک کارت تصمیم بگیری حداقل یه تارگت هیجان انگیز برای خودت داشته باش مثلا تارگتت روی این باشه که بعد از سه سالگی بچه شغلم رو میخوام عوض کنم و وارد چالش سخت تر زندگیم بشم یا میخوام از ترم جدید وارد فلان رشته بشم
من خودم میخوام ادامه تحصیل بدم
تمرکزم رو از دانشگاه خوب آوردم بیرون (پایین آوردن استاندارد) و تمرکزم رو گذاشتم روی رشته مورد علاقه م (تغییر رشته و تارگت جذاب) لیست فعالیت هایی که باید برای انجام دادن این هدف داشته باشم رو نوشتم و قدم ها رو شکستم ( کوچیک کردن هدف و سبک کردنشون و حذف موانع ذهنی که کار رو سخت نشون میدن مثلا قدم اول پرینت گرفتن سوالای ده سال اخیر کنکور و...) و مشاوره گرفتن از خواهرم برای کنکور
این کاریه که من در حال حاضر دارم انجامش میدم و وقتی دانشگاه قبول بشم دیگه بچه م سه سالش شده و خیالم از اثرات روحیش راحته و میتونم بذارمش مهد