یه چیزی میخوام بگم جایی نگفتم ...
ما چون خیلی زجر کشیدیم تا به هم رسیدیم ، دو سه روز بعد از محضر ،داشتیم چت میکردیم که شوهرم گفت یه چیزی بگو برات انجام بدم خوشحال شی چون سختی کشیدی ...
گفتم دوست دارم که یه شب تو بغلت باشم دستمو بگیری من راحت بخوابم در آرامش 🙃
گفت یعنی هیچی به هیچی ؟😂
گفتم نمیخوام اون شب هورمونی باشه 🤣
گفت باشه ...
شبی که با هم بودیم بهترین حس دنیا را داشتم و اون هم حس غرور میکرد .راحت خوابیدم ...
بعدها بهم گفت که اون شب حس عجیبی داشتم .تو بهم اون حس جدید را دادی .هیچ وقت اون شب یادم نمیره 😇
فکر میکنم این خودش خیلی دلبری بود 😁