خیلی دوسم داره اما نمیاد ببینتم چون اهل بیرون اومدن نیست! دوسم داره اما حوصله ی مامان بابام و نداره و اصلا باهاشون رفت و امد نمیکنه! دوسم داره اما بهم شک داره ! عاشقمه اما اصلا اهل هدیه خریدن نیست ! برام میمیره اما بددهنه و یه وقتایی دستشم هرز میره و یه کتکی هم میزنه! جونش به جون من بستس اما عادت داره تو جمع من و ضایع کنه! خیلی ادم خوبیه فقط اهل کار کردن نیست!
آشناست، نه؟ این ها ماییم که بعضی وقتها برای نگه داشتن یه ادم یا یه سری ادم تو زندگیمون ، چشمهامون و میبندیم و باورهامون و فراموش میکنیم و شعورمون و زیر پا میذاریم و شروع میکنیم به دروغ گفتن اول به خودمون و بعد به اطرافیانمون!
اینها ماییم که هی تلاش میکنیم و زور میزنیم که تمام خصوصیاتی که «هیچ نشونی از دوس داشتن توش نیست» رو کوچیک جلوه بدیم یا اصلا نادیده بگیریم که خودمون رو قانع کنیم که : ببین من الکی نموندما، موندم چون میدونم دوسم داره .....!!!!!!
اینها ماییم که هی زور میزنیم و به خودمون دروغ میگیم چون میخوایم اون ادم رو هرجوری هست نگه داریم و از دست ندیم!
از دست ندیم چون بهش عادت کردیم! از دست ندیم چون فکر میکنیم عاشقیم! از دست ندیم چون میترسیم اگر از دستش بدیم تنها بمونیم ! چون انقدر خودمون رو برای داشتنش کوچیک کردیم که اون ادم برامون بزرگترین شده! چون راستش ازمون چیزی نمونده و فکر میکنیم اگر از دستش بدیم قطعا میمیریم.
اما بالاخره یه روزی یه سنگی میخوره تو ملاجمون و چشمهامون و رو واقعیت ها باز میکنیم و عزممون وجزم میکنیم و اون رابطه رو با همه ی سختی هاش تموم میکنیم و میریم! یا اصلا یه روزی اون ادم دیگه ما براش کم میشیم و وسط بهت و شک و ناراحتی مارو میذاره و میره ! اون روزها همون روزهاییه که فکر میکنیم دنیا داره تموم میشه و ما با این تن و روح زخمی دیگه هیچی برای از دست دادن نداریم....
اما راستش و از شانس خوبمون روزها میگذره و زمان واینمیسته و اجازه میده به خودمون بیایم و ببینیم که : چقدر بد کردیم با خودمون که یه عمر به خودمون دروغ گفتیم، که به زور یه ادم و تو معیارهامونجا دادیم، که به خودمون و شعورمون ظلم کردیم! که داشتیم معنی عشق و دوس داشتن و تغییر میدادیم! که «خودمون و دوس نداشتیم».
و اون روزها همون روزهاییه که ما با همه ی زخم ها و درد ها خودمون رو بغل میکنیم و بلند میشیم و دوباره از نو میسازیم!