خدایی مهر و محبت لفظی هیچ وقت ازش ندیدم
گاهی وقتا تو جمع شاید ازم تعریف کنه
از خودگذشتگی و فداکاری و بقیه مهربونی هاش به کنار
ولی هیچ وقت باهام قشنگ حرف نزده ابدا
وقتی هم حرفمون بشه انقد بهم حرف بد میزنه موقعی که جواب بدم میگه تو از اول همین بودی میگم از اول تو فقط فوش دادی و نفرین کردی و قشنگ حرف نزدی منم از خودت یادگرفتم از در و دیوار یاد نگرفتم
انتظار داره هرچی دلش خواست بهت بگه تو فقط سکوت کنی
و لج باز
دیروز نامزدم اومد خونمون یه سری غذای مرغ و حیوون آورده بود برای ما (تو باغ داریم مامانم اینا ببرن روستا)
و چند تا بسته واسه خونه خودشون که من فعلا بزارم خونه ما اون ببره
خلاصه مامانم امروز اومده میگه چند بسته گوشت بلدرچين یخ زده هم بود پرسیدم سالمه گفت آره
گفتم حتما علی اشتباهی گذاشته تو کیسه غذای حیوونا
من زنگ زدم گفت من اصلا نميدونستم این خرت و پرت ها رو صاحبکارم داد گفت بده یکی ببره باغ برای حیوون و سگ ها
و یا اگه کسی رو میشناسی که حیوون داره
بعد به نامزدم گفتم سالمن گفت اگه سالمن بردارشون گفتم نه برای حیووناست گفت خو باشه نگه دار رفتم باغ میبرم
آخه هر چند سالم اصلا خوشم نمیاد به اسم غذا برای سکه
اومدم به مامانم گفتم
میگه که نخیر لازم نیست منم گفتم یعنی چی بعد گفت تو دخالت نکن گفتم وا تو داری دخالت میکنی
خلاصه همین رو شروع کرد به من فوش دادن و وردار ببرش هی به من میگه دخالت نکن(خیلی دخالت میکنه تو زندگیم تقصیر خودمه رو دادم)
هی حرف بد زد منم جواب دادم
بهش گفتم بابا من بخاطر شان و شخصیت خودمون میگم
این به درد من چی میخوره
این غذا رو داده بده به حیووناش بعد تو میگی نه
اصلا هر کاری دلت میخواد بکن
من میفهمم که سالمه حیفه و اسراف
ولی این غذا رو داده به سگ عنوانش بده دوست ندارم جلو شوهرم با اینکه نه میپرسه نه حرفی میزنه ولی دلم نمیخواد
بخدا صدتا حرف زد بهم منم جواب دادم
گند زد به اعصاب هردومون
هرچی همبشه میگه از اول تو همینطور بودی
بگید حق با کیه
من الان چیکار کنم