2777
2789
عنوان

دلش برام تنگ شده + عکس

305 بازدید | 19 پست

دوماه تهران بودم درگیر مقالش و کار و  درس و کوفت و زهرمار بود الان که برگشتم دلش تنگ شده 

هه 

وقتی تمام احساسو علاقه من پودر شد

دیگه هیچ حسی بهش ندارم

بهش گفتم میخوام کات کنم بیست روز پیش

و داره هرکاری میکنه که نظرم عوض شه ولی نمیشه چون دیگه دوسش ندارم 



بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شاید واقعا درگیریاش اونقدر زیاد بوده که نمیشد برات اونقدر که لازمه وقت بذاره ؟   

کاربرهای آقا و کاربرای زبون کاکتوسی و یبس ریپلای نکنن   ‌‌‌    ای شرقی غمگین تو مثل کوه نوری نذار خورشیدمون بمیره          تو مثل روز پاکی مثل دریا مغروری نذار خاموشی جون بگیره ♡
شاید واقعا درگیریاش اونقدر زیاد بوده که نمیشد برات اونقدر که لازمه وقت بذاره ؟    

اهوم ولی کلا این خصوصیت رو داره که برای هرچیزی تا سرحد مرگ میجنگه که بدستش بیاره ولی بعد براش موضوع بی ارزش میشه 

الانم برام نامه نوشته هستید بذارم؟

اهوم ولی کلا این خصوصیت رو داره که برای هرچیزی تا سرحد مرگ میجنگه که بدستش بیاره ولی بعد براش موضوع ...

آره بذار 

ولی بیشتر فکر کن در این مورد که بعد ها هر تصمیمی گرفتی پشیمون نشی چرا بیشتر فکر نکردی 

کاربرهای آقا و کاربرای زبون کاکتوسی و یبس ریپلای نکنن   ‌‌‌    ای شرقی غمگین تو مثل کوه نوری نذار خورشیدمون بمیره          تو مثل روز پاکی مثل دریا مغروری نذار خاموشی جون بگیره ♡
آره بذار  ولی بیشتر فکر کن در این مورد که بعد ها هر تصمیمی گرفتی پشیمون نشی چرا بیشتر فکر نکرد ...

اینکه الان علاقه ندارم باعث میشه پشیمون نشم

یه بار همچین تجربه ای داشتم‌ با یه نفر در ارتباط بودم با شرایط همین دوستم توی فکر اپلای بود یه پسر درسخون و خوب ولی بهش علاقه مند نشدم 

پارسال که داشت میرفت بهم دوباره پیام داد ولی دلم نلرزید چون دوسش نداشتم

اسم‌ دوستم محمد 

ایشون خیلی ادم‌ موفقیه توی فیلد کاریش که هم رشته ای منم هست 

خیلی وقته همو میشناسیم سه سال باهم دوستیم‌ و بهم خیلی کمک کرده توی این سالها از همون سه سال پیش که تهران دیدمش میدونستم از من خوشش میاد ولی من نه

گذشت و گذشت تا تابستون امسال که من تصمیم گرفتم برم تهران کارآموزی 

چون هم رشته ایم هست بهم‌ پیشنهاد کار توی شرکتشون رو داد منم قبول کردم و رفتم اونجا 

زد من چند روز مریض شدم و ایشون مثل پروانه دور من گشت 

و من خب نمیدونم بهش نمیگم عشق یه حسی در من بوجود اومد ناشی از محبت و مهربونیاش و من بهش جواب مثبت دادم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز