من یه دختر درس خون از یه خانواده ی خیلی پاک و با ابرو
دوستام با هم خیلی شوخی میکردن و منم چیزی نمیگفتم
یدفعه یهو وسط حرفاشون یه شوخی خیلی زشت تهمت بار بمن زدن
این اغاز وسواس فکری من بود
وقتی صب تا شب گریه میکردم و نمیدونستم چیکار کنم
همش با خودم حرف میزدم که تهمت همیشع بوده و هست.تو که از خودت مطمینی نباید نگران باشی ولی همهی اینا شاید در حد چنساعت منو اروم میکرد
بچه ها لطفا نرید بیرون از تاپیک.این داستان من خیلی ادامه داره.بخدا خیلی به کمکتون نیاز دارم.صبر کنید و بهم کمک کنید
از جزییات بگم که من خیلی احساس غرور داشتم همیشع.دوست داشتم کامل باشم و بی هیج نقضی