2777
2789
عنوان

بین شوهرم و خواهرم یه اتفاقی افتاده

| مشاهده متن کامل بحث + 39727 بازدید | 156 پست

من ندیده ته قصه رو خوندم اونشب تو ماشین شوهرت از قصد دست خواهرتو میگیره و وقتی فهمیده خواهرت متوجه شده بهت گفتا تا پیش دستی کنه و گناه رو از خودش برداره   شوهرت داره به خواهرت چراغ میده خواهرتم خانومه و مواظب رفتارش هست  حواست به شوهرت باشه

شب پنجشنبه بود شبی که خدا تورو توی دلم گذاشت آنشب همه  ملائکه نوید آمدن یار امام مهدی عجل الله را دادند 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب اخه دوستامم که اصلا نمیارم خونه و تو جمع خودمون  خواهرمم نیارم ؟😶پس با کی خوش بگذرونم دوتا ...

چرا همیشه باید یه نفر سومی باشه.... چرا شماها  خوشی هاتونو به یکی دیگه  گره میزنین؟ ینی با شوهرت تنها بهت خوش نمیگذره؟ 


چرا همیشه باید یه نفر سومی باشه.... چرا شماها  خوشی هاتونو به یکی دیگه  گره میزنین؟ ینی با ...

خب دوسش دارم 😶دوس دارم باهام باشه 

با شوهرمم خوش میگذره با خواهرم بیشتر

دنیای من اونیه که خودم میسازم... 
اسی من با این موافقم گوشیتو.بزار رو حالت پرواز و ضبط صدا و تنهاشون بزار ببین چی میگن عالیه

اره رمزشم باید عوص کنه ی وق یکی بره سرش بفهمن بدمیشه باید ی ساعت قبلش رمزشو عوص کنه گوشیم بزار حالت هواپیما 

استارتر... اگه میخای زندگیتو نگهداری  بین این دوتا فاصله بنداز.... نمیخام تو دلت شک بندازم ولی راسش من حس خوبی  به کار خاهرت ندارم. شوهرت اگه قصدی داشت  هیچوقت نمیومد  بگه اشتباهی اینکاروکردم. 


اسی الان تصمیمت چیه ما داریم هی نظر میدیم تو می خوای چیکار کنی

همین که دوستمون گفت 

خواهرم ک چیزی نمیگه 

شوهرمم ک صلاح نمیبینم چیزی بگم بهش الان 

صداشونو یه روز ضبط کنم ببینم چی ب چیه کی داره کرم میریزه

دنیای من اونیه که خودم میسازم... 

منم ی خاله داستم مجرد بود وختی مامانم ازدواج کرد کلا خونه ما بود از صب تا شب مثلا مسافرت ک میخواستیم بریم میگفت منم تنهام میام دوران طفولیتمو باهاش گذروندم بعد چند سال که یه مشکلاتی تو زندگیمون پیش اومد و پدرومادرم جدا شدن کلا از خونه درومدیم حدود یه ماه بیجا مکان بودیم خالم شاید باورت نشه نهایت مارو ۴ روز خونش نگه داشت🙂ک نکنه شوهرش چشش بیفته ب مامانم  حالا شوهرشو نگا کنی شبیه چیزززع قیافش 

منظور اینکه تمام دوران جوونیش،وختی پدرمادرم تازه عروس دوماد بودن دائم خونشون بود حتی تمام مسافرتا کوچیکترین بدبینی مامانم نسبت بهش نداشت بعد ک ما بهش نیاز داشتیم حتی دو کلمم نمیزاشت مامانم با شوهرش حرف بزنه 

اینو گفتم برات تجربه شه وگرنه علاقه ای ب تعریف کردن زندگیم ندارم☺😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792