2777
2789

داستان در مورد دختر ۱۸ ساله ای هست به نام کوثر...

داستان از اونجایی شروع میشه که کوثر نیمه شب با صدای مادرش از خواب بیدار میشه.(مادرش دوسال بوده که سرطان داشته و خیلی درد کشیده).

مادرش میگه کوثر برو چایی بزار و بابات رو صدا کن.وقتی که بابای کوثر میاد مادرش میگه: حسین اقا امشب، شب اخرمه.حلالم کن. باباش باورش نمیشه و میگه: ای بابا از دست تو.

کوثر زیاد به این حرف توجه نمیکنه و میره تا بخوابه.فردا صبحش که بیدار میشه میره تا برای گاو هاشون ینجه بریزه و وقتی برمیگرده با کمال ناباوری میبینه که مادرش از دنیا رفته...

خلاصه کوثر چون بچه اخر بوده از اون به بعد با پدرش زندگی میکنه.خونه اونها و برادرای کوثر کنار هم بودن و برادرزاده های کوثر میومدن پیش کوثر و تا میتوستن شیطنت میکردن و این طوری کوثر از تنهایی در میومده.

سال ها بعد وقتی کوثر ۳۰‌ساله میشه پدرش بر اثر یک تصادف از دنیا میره و کوثر میمونه تک و تنها تو اون خونه.

از سر ناچاری هر روز رو در خونه ی یکی از برادراش سپری میکرده ولی از زبون زدن های زنداداش هاش هم در امان نبوده و احساس سرباری برای اونا میکرده.

تا اینکه یک سال بعد یه خواستگار برای کوثر پیدا میشه...جالب اینجاست که اون مرد وضع مالیش اصلا خوب نبوده و تازه معتاد هم بوده ولی به کوثر قول میده که دیگه از این به بعد چیزی مصرف نکنه و کوثر ساده دل هم که میخواسته هر جور شده از اون زندگی نجات پیدا کنه قبول میکنه.

اینم بگم که اون موقع کوثر وضع مالیش خوب بوده.

برادراش هم براش چند تیکه اثاثیه میخرن و اونو راهی خونه بخت میکنن. بی خبر از اتفاق هایی که قراره برای کوثر قصه ی ما بیفته...

      من خدایی دارم که مرا در آغوش گرفته                            خدای من، جایی در میان قلب من است:)                          ❤  

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

قشنگه هااا ولی از ایناییه که میخونی حرص میخوری که دختر احمققق بچه نیستی فکر کن و... من خودم اعصا ...


اره درسته... ولی خب این چیزی که نوشتم سرگذشت یکی از اطرافیانمه و واقعیه..

      من خدایی دارم که مرا در آغوش گرفته                            خدای من، جایی در میان قلب من است:)                          ❤  
خیلی خیلی خلاصه نوشتی ..کاملتر بنویس مرگ پدر مادر کوثرم بی روح نوشتی یکم لطیف تر و احساسی بنویس

باشه  ممنون🌺

      من خدایی دارم که مرا در آغوش گرفته                            خدای من، جایی در میان قلب من است:)                          ❤  
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز