سلام من یه پسر سه ساله دارم که جدیدا اصلا پیشم نمیمونه حتی صبح و ظهر که همسرم سرکار میره پشت سرش زار میزنه تا یکساعت،واقعا بریدم از دستش،از خانوادش دوریم اونا تهران ما شهرستان تو سال گذشته شاید بگم پنج بار اونارو دیده ولی کلا خونه ی خانواده ی من بزرگ شده،پدرم براش کارایی کرده که زبانزد فامیله هنوز از محبت،مادرو خواهرامم همینطور،طرف شوهرمم هربار رفتیم با دعوا و جیغ و داد و گریه برگشتیم که بین خودشون اختلاف دارن،از اول اینجوری بودن با هم منم هیچوقت مداخله ای نداشتم که فکر کنین بچه فتنه گری چیزی از من دیده باشه،اینارو میگم بدونین اونا محبت و توجه و روی خوشم بهش ندارن،چپ میره راست میاد تو روی پدر مادرم و من میگه دوستون ندارم بابامو دوست دارم فقط با پدربزرگم،به منم میگه،کلافه شدم یکی دوبار به همسرم گفتم ببرش سر بار سوم اونم صداش دراومد که نمیبرم و خسته شدم،بنظرتون چیکار کنم؟شوهرمم خیلی بهش وابستس خیلی دوسش داره ولی همین دوست داشتنه تربیتشو داره خراب میکنه
یه جایی خوندم نوشته بود: آرزویی ک فقط مال یه نفر باشه حتما براورده میشه،ولی آرزویی ک چن نفر بخوانش ب لایق ترینشون میرسه،پس یا یه چیزیو بخواه ک بقیه نخوان یا لایق ترینباش!♣️♠️