دوتاشون زمان عروسیشون خواهر نداشتن
از سر کار میومدم خسته میرفتم باهاشون کارای عروسی رو میکردم و جهیزیه رو میچیدم تو همه شرایط کنارشون بودم
اخر سر یکیشون بیکار شد اوردمش تو محیط کار خودم بعد ۳ ماه زیراب منو زد و من اخراج شدم و بعدش بهم گفت میتونستی زرنگ باشی
اون یکی هم دعوتم کرد خونش بعد بهم گفت تو رو شوهرم چشم داری برو از خونم بیرون در صورتی ک من رفته بودم چون باردار بود کمکش کنم خونشو میخواست تمیز کنه
سرتو درد اوردم ببخش